هفت شهر عشق را عطار گشت

ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم

نیشابور در دوران تاريخي 

بـه طور كلي از زمان مهاجرت اقوام پارت ( نـژاد آريايي ها ) به منطقه خراسان و به ويژه از زمان ظهور سلسله ساساني در ايران، تصوير نسبتاً روشن تري درباره بناي شهر نيشابور و چگونگي آن در كتب و آثار مورخين، جغرافي نويسان و جهانگردان ( داخلي و خارجي ) مشاهده شده است.

بطلميوس، مورخ و جغرافي نويس مشهور باستان، موقعيت جغرافيايي اين شهر را در كتاب ملحمه خود اين گونه بيان كرده: « مدينه نيشابور به طول هشتاد درجه و خمس و عرض سي و نه درجه از اقليم چهارم خارج و در اقليم پنجم داخل » است.

همچنان که گفته شد پیش از ساسانیان چهره ابرشهر ( نیشابور) در هالة پوشیدگی ها و ناپیدایی ها پیچیده است و در تصاویر ابهام آلودی که مورخان از این شهر پیش از تاریخ می­ دهند جز خطوطی ناخوانده نمی ­توان دید. تنها پس از حکمروایی پارتهاست که نقشی با ابعادی نسبتاً مشخص از نیشابور داریم به تقریب تمام تاریخ نگارانی که زندگی نامة نیشابور را پیش چشم داشته ­اند، اشارت کرده ­اند که اردشیر بابکان بنیادگذار امپراطوری ساسانی این شهر را مورد توجه قرار داده و نخستین سنگ بنای آن بدست شاپور اول ساسانی نهاده شده و دگرباره آسیب فراوان دیده و بعد به توان بازوی نیرومند حکومت شاپور دوم مرمّت شده و گسترش یافته است. آنگاه یزدگرد دوم (457-438م) این شهر را بخاطر ویژگیهایش که از آن جمله خاک حاصلخیز و هوای سالم و مطبوع و رایحة بهارساز آن بهشت خرّمیها را بیاد می­ آورد و فراوانی آب و همچنین خصوصیات مذهبی برای فارغ زیستن خویش برمی ­گزیند و نیز گفته ­اند: در زمان يزدگرد دوم تعداد زیادی مسیحی در آنجا زندگی می­ کرده­ اند و این­جا پایگاه و محل اقامت اسقف نسطوريها (پیروان نسطوريوس اسقفِ آنطاکیه) بوده است، این پادشاه تعدادی از ارامنة ارمنستان و گرجستان را به این شهر می­ آورد و در آغاز مورد لطف و محبت قرار می­ دهد. لیکن در اواخر کار به آنان خشم می­ گیرد. و آن بدبختان آواره را از دم تیغ می­ گذراند. در دوره زمامداری یزدگرد نیشابور به قول چند تن از جغرافی­ نویسان مشهورِ عرب از لحاظ اهمیت در شمار شهرهای مرو و سمرقند در آمد و بالاخره یزدگرد در نزدیکی چشمه ­سو ( چشمه­ سبز ) نیشابور از لگد اسبی مرد ولیکن بعضی گمان می­ کنند که از سوء قصد فوت کرده است (420م). تا زمانی­ که قرعة دولت بنام قباد پسر فیروز فرزند یزدگرد پدر بهرام گور می­ زنند. وی با برادرش بلاش می­ ستیزد و شکست می­ خورد و گرفتار می ­شود لیکن از زندان برادر می­ گریزد و پناه به خاقان ترك می­ برد، و چون با همراهانی چند چونان ( زرمهر پور سوخرا ) به نیشابور فرود می ­آید، زیبارویی بزرگ­ نژاد به نام نیوندخت را به زنی می­ گیرد و آن­ گاه به دربار ( هیاطله ) می­ رود و پس از يك­سال باز می­ گردد با سپاهی گران ساخته، چون به ابرشهر می­ رسد نشان از همسر خویش می ­گیرد و چون دختر، پسر خوب چهره زاییده است شادمان می­ شود. و در همین زمان پیکی خبر مرگ بلاش را بدو می­ رساند. قباد پسر خویش ( انوشیروان ) را ولیعهد خویش می­ نامد و عنان مملکت را بدست می ­گیرد. او زن نیشابوری خویش ­را ملکه ایران زمین می ­سازد و اما از انوشیروان که خود به تبار نیشابوری است، و به قولی مادرش از قریة فریمان با اسفراین بوده است. جز این وابستگی نشانی دیگر در این شهر وجود ندارد لیکن اگر این داستان درست باشد می­ توان نتیجه گرفت که انوشیروان بینش­مند که از ملك و مردم به قول تذکره نویسان شرقی غافل نبوده است در آبادانی زادگاه خویش هم به گمان قوی کوشا بوده است.

دیگر آن که « مزدك » آن مرد به تنگ آمده از استبداد نابجای دولت ساسانی، که فریادی در برابر ناروایی ها، ستمها و فاصله­ هاست نیز از خاك نیشابور بوده است و حتى افسانه هایی از او هنوز هم بر زبان پیران دنیا دیده دیرسال این شهر وجود دارد که سینه به سینه نقل می­ شود، گفته ­اند که مزدك نزد قباد ارجی یافت و بدست انوشیروان کشته شد.

از این موضوع که بگذریم در ادوار بعد از اسلام به نام ادهر برزین مهر یا بورجاین­ مهر برمی ­خوریم که اکنون اثری از آن بر جای نیست و برخی گفته ­اند که بر جای قدمگاه امروز بوده است و این درست نمی ­آید. این آتشگاه به تحقیق در نقطه­ ای بوده که امروز دیه ی به نام برزنون وجود دارد، در شمال غربی نیشابور امروزین که سازندة آن شناخته نیست. گفته­ اند: یزدگرد آن را گرفت و در خراسان و نیشابور این آتشکده ( آتشکده کشاورزان )، از نظر مذهبی اهمیّت بسیار داشته است.

صنیع الدوله در جلد سوم مطلع­ الشمس می­ گوید: فردوسی بنای آتشکده برزین مهر را که بر کوه ریوند قرار داشته به گشتاسب نسبت داده است. اما در شاهنامه آتشکده­ ای است که در بلخ بنا می­ نهد و در بخش اشعار دقیقی گشتاسب آتشکده ­ای به نام ( آذر مهر برزین ) در کشمر یا (ترشیز قدیم) کاشمر می­ سازد و زرتشت به ­دست خود سر وی بر در آن آتشکده می ­نشاند که تا زمان متوکل عباسی می ­باید و 1450 سال عمر می­ کند و در این عهد طاهر آن را به فرمان خلیفه قطع می­ کند و از بس بزرگ بوده آن را بریک هزار و سیصد شتر بار می­ کنند و به بغداد می­ فرستند. لیکن متوكل قبل از دیدنِ پاره ­های آن سرو تنومند بدست غلامان ترك قطعه قطعه می­ شود. به هرحال این آتشکده با آتشکدة برزین مهر تفاوت داشته چون برزنون را با کاشمر فاصله بسیار است. گرچه کاشمر قدیم همواره از توابع نیشابور به شمار می ­رفته است. (در کوه ریوند گشتاسب آتش برزین مهر نهاد که ایست وستاسپیان هم نامیده شده است و آن را در نُه فرسنگی کوه کووند در طرف مغرب می ­سازد که بلوك بار معدن و کوناباد هم در غرب آنست ). و نیز مقدسی از بشت در ملك نیشابور نام می ­برد و یاقوت حموی بشت را شهری می­ داند که بشتاسب ( گشتاسب ) بنا کرده و دویست و بیست قریه دارد و از توابع ایرانشهر ( ابرشهر ) است و ابوالفضل بیهقی هم در تاریخ بیهقی رفت و از آنجا به مرو شد آتش آنجا نهاد و ایمن نشست ). آتشکدة برزین گوید ( بشتن فروش یا بشت فروش بلوکی است از مملکت نیشابور و بشتاسب آن را بنا کرده). چون این بشت به قدمگاه نزديك است برخی جای آتشکده ادهر برزین مهر را قدمگاه انگاشته ­اند که به حقیقت به خطا رفته ­اند. و دهی نیز بنام سورن به گفتة کریستن سن در نیشابور آن زمان وجود داشته است، و رودی به همین نام در ری که وابستگی اسمی با خاندان معروف سورن و سورنا دارد که این خاندان در عهد اشکانیان و ساسانیان از هفت خانوادة بزرگ بودند.

با توجه به نوشته ها و سفرنامه هاي برخي مورخين و جغرافي نويساني كه در چند قرن اوليه اسلامي از نيشابور گذر كرده و سيماي شهري آن را توصيف نموده اند، مي توان احتمال داد كه اساس نقشه و سيماي شهري نيشابور در دوران تاريخي قبل از اسلام تا حدود زيادي با سيماي آن در دوران پس از اسلام شباهت زيادي داشته است. بر اين اساس مي توان شهر را در آن زمان داراي خندق، برج و بارو، قهندز ( كهندژ )، حومه ( ربض )، مكان هايي مقدس و مورد پرستش مردم، همچون كليسا، معبد و آتشكده ( به جاي مساجد در دوران اسلامي ) و بازارهايي بزرگ ـ كه هرصنفي ، سراهايي در آن داشتند ـ تصورنمود.

در « نامه شهرستان هاي ايران » ضمن اشاره به گستردگي خراسان بزرگ ـ كه از آن سوي سير دريا تا مرز كومش و بستام ( دامغان و شاهرود ) و از درياي آرال تا نيمروز و درياي هامون را شامل مي شده و با آمارها و محاسبات امروزي جهان، نيز خود يك كشور بزرگ بوده است ـ بيان شده كه در بيشتر آن روزگاران، نيشابور پايتخت آن بوده است.

به طور کلی وجود آتشكده بزرگ و نامي آذر برزین مهر در اين ناحيه، خود نمايانگر اهميت و موقعيت نيشابور به عنوان يكي از پايتخت هاي مذهبي و يا يكي از مراكز مهم فرهنگي ـ سياسي در دوران رواج آيين زرتشت در ايران باستان ( در دوره ساسانيان ) مي باشد.

پاره‌ای از بخش نهم بندهش به زبان پهلوی که در آن به جای گرفتن بُرزین‌مِهر بر کوه ریوند خراسان اشاره شده‌است.
بریده صفحه‌ای از کتاب الملل و النحل تألیف شهرستانی به زبان عربی که در آن از آتشکده‌های نیشابور، نسا و خوارزم نام برده شده که در زمان زرتشت و گشتاسب برپای گردیدند.
آتشکده بُرزین‌مِهر بر کوه ریوند در شمال غربی نیشابور

در كتب و آثار برخي مورخان و جغرافي نويسان مشهور اسلامي نيز به وقايعي نظير به سلطنت رسيدن قباد، پسر فيروز، فرزند يزدگرد ( در دوره ي ساساني )، نبرد او با برادرش بلاش و وليعهدي انوشيروان اشاره شده كه بخشي از اين وقايع در ابرشهر ( نيشابور ) اتفاق افتاده است. اهميت اين شهر در آن زمان و نيز در دوران زمامداري يزدگرد دوم ( 438-457 ميلادي ) در شمار شهرهايي چون مرو، سمرقند، غزنه و شهرهاي مهم خراسان بزرگ بوده است.

در كتيبه شاپور اول كه ويژه پيروزي او در مناطق شرقي ايران است و از مناطق « پرثو »، « مرو »، « هرات »، « سغد » و « ابرشهر » نام مي برد، دليل واضحي بر وجود ابرشهر ( نيشابور ) مي باشد كه به هر حال همانند شهرهاي ديگر يا كاملاً به فرمان شاپور درآمد و يا خراجگزار وي شد. حركت شاپور به نيشابور به اين صورت بودكه پس ازحمله تركان به نواحي شرقي كه احتمالاً بايستي پس از مرگ اردشير واقع شده باشد و دادخواهي مردم از شاپور اول، « وي با لشكري جرار بر سر آن اتراك رفت و به محاربه و مقاتله، ايشان را از ملك ايران خارج كرد و باز به نيشابور آمده و اين جا مقام نمود و بناي شهر، متصل به قهندز و اقامه شهرستان اخراج و ابراج و تشييد اساس فرمود و محلات و عمارات به هم وصل كرد و خندق شهر و قهندز به هم متصل كرد. وي بر چهار جانب شهر، چهار دروازه مرتب داشت. شرقي، غربي، جنوبي، شمالي. مهندسان را فرمود و طريق بنا بـه ايشان نمود تا چنان بنا نهادند كه چون آفتاب طلوع كرد شعاع آن از هر چهار دروازه شهـر طلوع كـردي و آن عجايب بنـاها بـود و بـه وقت غـروب از هر چهار دروازه، آفتاب در نظر بودي كه پوشيده شدي ».

حاكم نيشابوري ( متوفي 405 هـ .ق ) صاحب تاريخ نيشابور نيز از اتصالات محلات و خندق شهر و قهندز ياد مي كند كه دليل واضحي بر يكي بودن نيشابور با ابرشهر مي باشد. علاوه بر اين ، بر اساس آنچه وي ذكر مي كند در واقع نيشابور در زمان شاپور اول بنياد يافته است، مخصوصاً اين كه در هنگام حفر خندق، خبر از يافتن گنجي براي وي آوردند و همه آن گنج را نفقه كرد و اين خود دليل بر استقرار وي در نيشابور، به هنگام حفر خندق مي باشد. درباره حصار و باروي شهر نيشابور كه همزمان با حفر خندق انجام شده است ، مؤلف در جاي ديگر چنين مي گويد: « شاپور اول بر حوالي شهر، خارج خندق عمارت آغازكرد، معماران و عمله مرتب كرد و تكليفات شاقه فرمود، رعايا عاجزآمدند ، معماران را امر كرد هر روز پيش از آفتاب بر سركارها روند . هركه از رعايا پيش از آفتاب حاضر نشود زنده درميان خشت وگل ديوار گيرند وچنان كردند. و خلق برآن رنج قرار گرفتند و بعد از سنين كثيره… استخوان بني آدم از سر تا قد از ميان گل برخاك مي افتاد ».

به طور كلي نيشابور قبل از اسلام، به خصوص در دوران حكومت سلسله هخامنشيان و ساسانيان به عنوان يكي از پايتخت هاي مهم مذهبي ( وجود آتشكده آذر برزين مهر در آن ) و يكي از چهار ركن اصلي خراسان بزرگ خودنمايي مي كرده و به همين جهت در هر دوره اي پادشاهان و يا حكام محلي سعي در مرمت يا ايجاد برج و بارو در اين شهر مي نمودند تا ساكنين شهر از حملات اقوام بيگانه در امان بمانند.

منابع:

  • طاهری، علی، درآمدی بر جغرافیا و تاریخ نیشابور، انتشارات ابرشهر، بهار 1384.
  • طاهری، علی، جغرافیای گردشگری نیشابور، انتشارات ابرشهر، 1393.

در حال تکمیل محتوا

در حال تکمیل محتوا

در حال تکمیل محتوا

فهرست