حکیم عمر خیام نیشابوری

حكيم عمر بن ابراهيم خيام نیشابوری 

 

حكيم عمر بن ابراهيم خيام نیشابوری از جمله شخصیت ها و مشاهیر کم نظیر تاریخ علم، ادبیات و فلسفه ایران و جهان است که طي يك صد سال اخیر برخی از مشهورترين شخصيت هاي ادبي و دانشمندان ايراني و خارجي، تحقيقات گسترده اي را درباره او به انجام رسانده اند. با آن كه از حكيم همواره به عنوان يكي از برجسته ترين رياضي دانان و دانشمندان بزرگ ملی و جهانی ياد شده، ليكن بخش عمده شهرت او در داخل و خارج به واسطه سرودن رباعياتي است كه خیام را به عنوان بلند آوازه ترين شاعر پارسي گوي یا شاعري خردگرا در جهان شهره نموده است.

زندگي حكيم همچون عقايد و انديشه هاي ژرف و پوينده او در هاله اي از ابهام فرو رفته است و افسانه هايي كه به اين دانشمند بزرگ نسبت داده اند حقايق و زندگي او را تا حدودي با داستانهايي غير واقعي درآميخته است.

مجسمه خیام نصب شده در آرامگاه حکیم-کار استاد ابوالحسن صدیقی

مروری بر زندگی خيام در منابع و متون تاريخي

نام خيام در منابع گوناگون از جمله در نسخه هاي خطي آثار خود وي به شكل هاي مختلف آمده و در كامل ترين شكل به صورت: غياث الدين ابوالفتح (ابوحفص) عمر بن ابراهيم الخيامي (الخيام – خيام) النيشابوري ذكر گرديده است. نامش عمر، كنيه او ابوالفتح و لقبش غياث الدين (پناه دين )، فرزند ابراهيم الخيامي بوده است. در منابع محل تولد حكيم را شهر نيشابور و يا حوالي اين شهر ذكر كرده اند. تاريخ ولادت خيام در اغلب متون، اوايل قرن پنجم هجري قمري يا حدود سال 439 قمري ( برابر با 427 شمسي يا 1048 ميلادي ) مشخص شده است.

علت شهرت حكيم به خيام يا خيامي نيز به درستي معلوم نيست، برخي اشتهار حكيم را، به شغل پدر حكيم يا جد وي كه احتمالآ حرفه چادردوزي (خيمه دوزي) بوده، مرتبط دانسته اند.

تفصيل زندگي و شرح وقايع دوران حيات خيام نيز مانند احوال اغلب بزرگان ما مجهول بوده و اطلاعات جامع و دقيقي از آن دوران در دست نيست و جز در چند مورد محدود كه به اختصار در ذیل خواهد آمد، مابقي ايام زندگي و شرح فعاليت هاي اجتماعي و علمي خيام، در تاريخ پرفراز و نشيب شهرهاي تاريخي آن دوران و زادگاهش نيشابور به دست غارتگر حوادث نظیر تاخت و تاز حاكمان محلي و سلاطين سلسله هاي مختلف ايراني و غيرايراني، جنگ هاي داخلي بين فرق مذهبي، تهاجم و غارتگري اقوام غُز، ترك، تركمن، ازبك، مغول . . .، طعمه عدم و نابودي گرديده است.

دوران حيات عمرخيام با دوران سلطنت بزرگترين پادشاهان سلجوقي و به ويژه سلطان ملكشاه مقارن بوده و در اين عصر شكوفايي فرهنگ و تمدن ايراني و اسلامي، حکیم يكي از چهره هاي درخشان صحنه هاي علمي بوده است. خيام با بزرگاني نظير نظامي عروضي، بيهقي، غزالي، زمخشري، لوكري همزمان و در ارتباط بوده (كزازي، 1371، 6 )، و هر يك از اين مشاهير در آثار و يا نقل و قول هاي خود اشاراتي به جايگاه و فعاليت هاي علمي و اجتماعي خيام داشته اند.

قديمي ترين مأخذي كه در آن از خيام نامي آمده، شرح نامه اي است كه ابوالمجد مجدود بن آدم سنائي غزنوي آن را از هرات به خيام نوشته است. سنائي در آن دوران سفري به نيشابور داشته و در آن سفر در كاروانسرايي منزل گرفته بود، در همان زمان در كاروانسرا دزدي اتفاق مي افتد، تهمت به غلام هندو می افتد و او را می گیرند و غلام مي گويد سكه ها را به خادم سنائي داده است. خادم نیز پس از آن که سنائي به هرات مي رود، مي گويد كه آن وجه را به سنائي داده است، داستان نويسي و دادخواهي ادامه پيدا مي كند. سنائي از تهمت دزدی برآشفته و نامه اي به عمر خيام مي نويسد كه در اين كار به سخن و نفوذ او نيازمند است و اين نامه نشان مي دهد كه خيام در خراسان صاحب نام بوده است، «. . . توقع اين عاشق صادق آن است كه چون نوشته بدان پيشواي حكيمان رسد در حال به ذالفقار زبان حيدروار سرشان بردارد و به دره صلابت عمري ُبنيت ايشان ذره ذره كند، تا از ننگ رنگ و چنگ نيرنگ خويش باز رهند و معلوم باشد كه آن تزويرها كه تصوير كرده بود . . » ( مینوی، 1379 )؛

مأخذ بعدي، كتاب « ميزان الحكمه » نوشته عبدالرّحمن خازني ( تأليف 515 قمري ) است، كه در آن خازني اشاره اي به تلاش خيام در تأليف رساله اي جهت سنجش آب و نيز ساختن ترازويي به همين منظور و وسيله اي به نام قسطاس مستقيم داشته است؛

ياد بعدي خيام در كتاب « الزاجر للصغار (المغار) عن معارضه الكبار» نوشته ابوالقاسم محمود بن عمر بن محمد زمخشري آمده كه به سال 515 يا 516 قمري تأليف شده است. زمخشري در اثر خود، از حكيم با نام الشيخ الامام الخيّامي ياد مي كند و نيز به اختلاف نظر خودش با خيام درباره طريقه قرائت چند كلمه كه در مجلسي در مرو بيان شده، اشاره دارد؛

چهار مقاله نظامي عروضي ( تأليف 552-551 قمري )، مأخذ بعدي است كه در آن از خيام چند حكايت مفصل نقل شده است، خلاصه سخن نظامي درباره وي آن است كه به سال 506 در كوي برده فروشان بلخ به خدمت خواجه امام عمر خيامي رسيد و در ميان مجلس عشرت از وي شنيد كه مي گفت « گور من در موضعي باشد كه هر بهاري شمال بر من گل افشان مي كند » و چون در سال 530 به نشابور رسيد چند سال ( يا چهار سال ) بود كه از وفات او مي گذشت و نيز درباره اختيار او در نجوم حكايتي دارد (عروضي، 1376 )؛

بعد از نظامي عروضي، ابوالحسن علي ابن زيد بيهقي كه خود خيام را در ايام جواني ملاقات كرده بود، در كتاب خود « تتمّه ُصوّان الحكمه » ( تأليف 565-548 قمري )، به عنوان اولين مأخذي است كه تمامي دانشمندان و محققان ايراني آن را پذيرفته اند، شرحي مفصل درباره خيام دارد.

خلاصه سخن بيهقي درباره خيام چنين است: « نيسابوري الميلاد و الآباء و الاجداد» بوده است، الدستور الفيلسوف حجة الحق عمر ابن ابراهيم الخيام در نيشابور ولادت يافته و نياكان او هم از آن شهر بوده اند و او خود تالي ابوعلي در اجزاء علوم حكمت بود جز آن كه خويي تند داشت، ذكاي او چندان بود كه در اصفهان هفت بار كتابي را خواند و حفظ كرد و چون به نيشابور بازگشت آن را املاء نمود و بعد از آن كه املاء او را با نسخه اصل مقابله كردند بين آنها تفاوت بسيار نديدند. وي درتصنيف و تعليم ضنت داشت و من از او تصنيفي نديده ايم مگر كتاب هاي : مختصر في الطبيعيات، رسالة في الوجود، رسالة في الكون والتكليف. خيام در لغت و فقه و تواريخ عالم بود و گويند كه امام عمر ( يعني خيام ) روزي بر شهاب الاسلام عبدالرّزاق پسر فقيه اجل ابوالقاسم عبدالله بن علي وزير سلجوقي و برادر زاده     نظام الملك وارد شد، وزير با امام القراء ابوالحسن غزّال نشسته بود و با يكديگر درباره اختلاف قراء در آيه اي از آيات قرآن سخن مي گفتند، چون خيام درآمد       شهاب الاسلام گفت اينك مرد خبيري را يافته ايم، آن گاه از امام پرسيد و او وجوه اختلاف قراء و علل هر يك را در مورد آيه مذكور بگفت و قرائت هاي شاذ و علل آنها را ذكر كرد و يك وجه را بر ساير وجوه برتري داد. اما در اجزاء حكمت از رياضيات و معقولات آگاه ترين كسان بود، روزي امام حجه السلام محمد غزّالي نزد او رفت و از او سئوالي در تعيين يك جزء از اجزاء قطبي فلكي كرد، امام عمر در جواب او سخن را به درازا كشاند ليكن از خوض در موضع نزاع خودداري كرد، و اين خوي خيام بود و به هر حال سخن او چندان طول كشيد تا نيمروز فرا رسيد و مؤذن بانگ نماز در داد. امام غزّالي گفت: « جاءالحق و زهق الباطل !» و از جاي برخاست.

روزي در ايام كودكي سنجر كه وي را آبله دريافته بود، امام عمر به خدمت او رفت و بيرون آمد، وزير مجيرالدوله از وي پرسيد: او را چگونه يافتي و به چه چيز علاجش كرده اي؟، امام گفت: اين كودك مخوف است!، خادم حبشي اين سخن بشنود و به سلطان رساند. چون سلطان از آبله برست بغض امام عمر را به سبب آن سخن در دل گرفت و هيچ گاه دوستش نمي داشت، در صورتي كه سلطان ملكشاه او را در مقام ندما مي نشاند و خاقان شمس الملوك در بخارا بسيار بزرگش      مي داشت و خيام با او بر تخت مي نشست. آن گاه بيهقي حكايتي از امام عمر مربوط به روزي كه در خدمت ملكشاه نشسته بود و هم چنين داستان نخستين ملاقات خود را با خيام و دو سئوالي كه خيام درباره يكي از ابيات حماسه و يك موضوع رياضي از او كرده بود، مي آورد و مي گويد: داماد خيام، امام محمد البغدادي برايم حكايت كرده است كه خيام با خلالي زرّين دندان پاك مي كرد و سرگرم تأمل در الهيات شفا بود، چون به فصل واحد و كثير رسيد خلال را ميان دو ورق نهاد و وصيت كرد و برخاست و نماز گزارد و هيچ نخورد و هيچ نيآشاميد و چون نماز عشاء بخواند به سجده رفت و در آن حال مي گفت: « خدايا بدان كه من تو را چندان كه ميسر بود بشناختم، پس مرا بيامرز ! زيرا شناخت تو براي من به منزله راهيست به سوي تو! و آن گاه بمرد»؛

پس از فوت خیام نیز محمد بن علي بن محمد ظهيري سمرقندي در ضمن ذكر روايت ها و حكايت هاي كتاب سنبادنامه ( تالیف قرن ششم قمری )، رباعياتي را منسوب به خيام آورده است: « از جملة رفتگان اين راه دراز . . . ، اي آن كه تو در زير چهار و هفتي . . . ، چون نيست مقام ما درين دهر مقيم . . . ، بردار پياله و سبوي اي دل جوي . . . ، رفتند يگان يگان فراز آمدگان . . ». اين كتاب حدود چهل سال پس از فوت خيام تأليف گرديده است ( ظهيري سمرقندي، 1362 )؛

شهرزوري در كتاب خود « نزهه الأرواح و روضة الأفراح في تواريخ الُحكماء المتقدّمين و المتأخّرين » ( تأليف 611-586 قمری )، بر آن چه بيهقي آورده مطلب تازه اي اضافه نمي كند و تنها در پايان سخن خود گويد او را اشعار نيكويي به پارسي و تازي است؛

شيخ نجم الدّين رازي ( دايه ) در كتاب خود « مرصاد العباد من المبدأ الي المعاد » ( تأليف 620 قمري ) در طعنه به فلسفيان، كه خيام را نيز به آنان نسبت داده، به نكوهش شان پرداخته كه نتوانسته اند ثمره ايمان و عرفان را درك كنند و به همين دليل در كتاب خود آورده: « . . . ثمره نظر ايمان است و ثمره قدم عرفان. بيچاره فلسفي و دهري و طبايعي كي از اين هر دو مقام محرومند و سرگشته و گمگشته، تا يكي از فضلا كي نزد ايشان به فضل و حكمت و كياست و معرفت مشهور است و آن عمر خيام است، از غايت حيرت در تيه ضلالت، وي را اين بيت مي بايد گفت و اظهار نابينايي خود نمود؛ شعر:

در  دايره اي  كآمدن  و  رفتن  ماست          آن  را  نه  بدايت  نه  نهايت  پيداست

كس مي نزند دمي در اين عالم راست            كاين آمدن از كجا  و رفتن به كجاست

قاضي اكرم، جمال الدّين . . عبدالواحد شيباني مشهور به « قفطي » در كتاب خود « اَخبار العلماء باَخبارالُحكماء » ( تأليف 646-624 قمري )، عمر خيام را امام خراسان دانسته كه به تعليم علوم يونان اشتغال داشت و معلمين را از راه تطهير حركات بدني و تنزيه نفس انساني بر طلب واحد تحريض مي كرد. به همين سبب متاًخرين صوفيه با توجه به چيزي از ظواهر شعر او، خواسته اند او را به طريقه خود نسبت دهند و آن اشعار را در مجالس خود بخوانند و حال آن كه باطن آنها به منزله مارهاي گزنده اي براي شريعت است. چون اهل زمان بر دين او طعنه زدند بر جان خود بيمناك شد و عنان زبان و قلم را از گفتار بكشيد. . .؛

زكريا بن محمود قزويني در كتاب « آثار البلاد و اخبارالعباد » ( تأليف 674 قمري ) داستاني از مخالفت فقها را با خيام آورده و گفته است يكي از آنان هر روز صبح پيش از برآمدن آفتاب نزد او مي رفت و درس حكمت مي خواند و چون به ميان مردم مي آمد از او به بدي ياد مي كرد. عمر خيام يك بار چند تن را با طبل و بوق در خانه خود پنهان كرد. چون فقيه به عادت خود به خانه وي آمد فرمان داد تا طبل ها و بوق ها را به صدا درآورند. مردم از هر سو در خانه او گرد آمدند. عمر گفت: « اي مردم نيشابور اين فقيه شماست كه هر روز در همين هنگام نزد من مي آيد و درس حكمت مي آموزد و آنگاه پيش شما از من به نحوي كه مي دانيد ياد مي كند. اگر من همان باشم كه او مي گويد پس چرا از من علم مي آموزد و اگر چنين نيست پس چرا از استاد خود به بدي ياد مي كند »؛

از جمله مطالبي كه در كتب بعدي درباره خيام آمده داستان مجعول دوستي خيام و حسن صباح و خواجه نظام الملك از اوان كودكي و هم درسي آنها نزد يك استاد است كه نخست از كتاب سرگذشت سيدنا در كتاب جامع التواريخ رشيد الدين فضل الله نقل شده و از آن كتاب به كتب ديگري از قبيل تاريخ گزيده حمدالله مستوفي و روضهً الصفا و حبيب السّير و تذكره دولتشاه راه جسته است. اگر چه اين هر سه بزرگ معاصر يكديگر بوده اند  ليكن تصور همشاگردي آنان بعيد به نظر مي آيد زيرا وفات خيام چنان كه اغلب محققين آورده اند در حدود سال هاي 509 يا 517 يا سنين ديگر اتفاق افتاده است و حال آن كه وفات حسن صباح در سال 518 قمري به وقوع پيوسته و اگر اين سه در كودكي با نظام الملك در نزد يك استاد درس مي خواندند مي بايست با وزير سلجوقيان هم سال باشند و چون خواجه به سال 408 ولادت يافته بود پس ناگزير سن دو هم درس او هنگام وفات مي بايست به قريب يكصدو بيست رسيده باشد و چنين امر غريب الاتفاقي در شرح اين دو بزرگ به نظر نرسيده است ( شه وري، 1381 ).

تا آغاز قرن يازدهم قمري علاوه بر منابع فوق الذكر، منابع ديگري نيز در فهرست آثار فارسي و عربي وجود دارند كه از خيام و آثار او ياد كرده اند كه از جمله آنها: _ ديوان خاقاني شرواني، متوفي 595 ق، _ كامل التواريخ تأليف ابن اثير به سال 628 ق، _ مقالات شمس تبريزي، به تصحيح احمد خوش نويس، _ كتاب جامع التواريخ رشيد الدين فضل الله ( متوفي 718 ق )، _ تاريخ گزيده حمدالله مستوفي قزويني ( تأليف 730 ق )، _ مونس الاحرار تأليف محمدبن بدر جاجرمي به سال 741 ق، _ كتاب ارشاد المقاصد از سنجاري الانصاري متوفي 749 ق، _ مقدمه ابن خلدون از عبدالرحمن بن خلدون متوفي 808 ق، _ فردوس التواريخ تأليف مولانا خسرو ابرقوهي به سال 808 ق و آخرين مأخذي كه پروفسور ژوكوفسكي عنوان مي كند كتاب تاريخ الفي تأليف احمد بن نصرالله تتوي به سال 1000 قمری مي باشد.

خلاصه سخن درباره خيام آن است كه در منابع و متون تاريخي متعلّق به هم عصران و يا بزرگاني كه به فاصله زماني كمي پس از وفات حكيم مي زيسته اند، آمده است:

در رياضيّات، نجوم، حكمت، طّب، فقه، لغت، علوم قرآني، الهيّات، تاريخ و. . سرآمد دانشمندان و انديشمندان روزگار خود بود، امام ابوالحسن غزالی، مشكلات خود در قرائت قرآن كريم را از حكيم مي پرسيد، حجه الاسلام محمّد غزالي مسائل خود در هيأت را، با حكيم مطرح مي كرد و مجيرالدّوله وزير دربار سلجوقي، شيوه معالجه آبله سلطان سنجر را از خيام درخواست نمود. خیام در جواني حافظه اي بسيار قوي داشت چنان كه با چند بار خواندن كتابي در اصفهان، توانست تمام آن را با اندكي اختلاف در نيشابور بيان نمايد. در دوران زندگي، همواره مورد توجه و تكريم  دانشي مردان، شاهان و رجال حكومتي بود، ملكشاه سلجوقي با حكيم، همچون يكي از نديمان خود رفتار مي كرد و خاقان شمس الملوك با وي بر يك تخت مي نشست و شهاب الاسلام وزير ( برادر زاده خواجه نظام الملك ) حضور حكيم در مجلسش را موهبتي عظيم مي پنداشت و. . .

در احكام نجوم قول او را مسلم مي دانستند و در كارهاي بزرگ علمي از قبيل رصد و اصلاح تقويم و نظاير اينها به او رجوع مي كردند. براي حكيم سفرهايي به سمرقند، بلخ، هرات، اصفهان و حجاز ذكر كرده و گفته اند كه با همه فرزانگي، فردي تندخوي بود و به سبب تفوه به حقايق و اظهار حيرت و سرگشتگي در حقيقت احوال وجود و ترديد در روزشمار و ترغيب به استفاده از لذائذ موجود و حال، و امثال اين مسائل، كه همه خارج از حدود ذوق و درك مردم ظاهر بين است، مورد كينه علماء ديني بود. درباره او گفته اند كه در تعليم و تصنيف ضنت داشت. ضنت در تاُليف نسبت بي معنايي به نظر مي آيد، ولي بخل در تعليم شايد بر اثر آن بود كه كه حكيم شاگردي كه شايسته درك سخنان او باشد نمي يافت. از ديگر دانشمندان هم عصر حكيم، مي توان به شخصيت هايي نظير: ابوحاتم ابوالمظفّر اسفزاري ( حكيم و منجّم )، ابوالعباس اللوكري شاگرد بهمنيار( فيلسوف، اديب، حكيم، منجّم، شاعر )، ميمون بن النجيب الواسطي ( طبيب حاذق و مسلط به حكمت، نجوم، منطق، طبيعيّات و كتاب شفاي بوعلي سينا )، ابوالفتح كوشك ( حكيم ) و محمد بن احمد المعموري البيهقي ( رياضي دان و منجّم ) اشاره نمود. از جمله شاگردان خيّام نيز مي توان از امام محمد بغدادي ( داماد يا شوهر خواهر خيّام )، احمد بن علي بن نظامي عروضي، ابوالمعالي عبدالله بن محمد ميانجي ( عين القضاة )، حكيم علي بن محمد حجازي قايني و امام محمد بن الاديب الايلاقي یاد کرد.

تاريخ دقيق وفات خیام نيز همچون تاريخ ولادتش در هاله اي از ابهام قرار دارد، در منابع سال هاي 502، 509، 517 و يا سال 527 هجري قمري به عنوان سال هاي احتمالي وفات خيام ذكر شده است. اگر به نقل نظامي عروضي و بعضي از نسخ اعتماد كنيم استاد بايد در يكي از سنين بين 506 تا 530 قمري فوت كرده باشد.

آثار علمی و فرهنگی خيام

در طول تاریخ به دليل حوادث ويرانگر و غارتگري اقوام مهاجم به نواحی شرقی ایران زمین، از آثار علمي خيام به عنوان ميراث علمي و فرهنگي ايرانيان به طور كامل نشانی در دست نيست و با وجود تحقيقات گسترده جهت شناسايي آنها، آگاهي از تمامي آثار حکیم ميسر نشده است. محققان تعداد آثار به دست آمده از خيام را متفاوت ذكر مي كنند، برخي به دليل هم موضوع بودن تعدادي از آثار، چند رساله را به عنوان يك اثر يا يك رساله شناخته اند و گاهي هر كدام به طور جداگانه، يك رساله تلقي شده است. اغلب آثار حكيم به زبان عربي ( احتمالاً به عنوان زبان علمي آن روزگار ) نگارش يافته كه به شرح ذيل فهرست شده اند:

1ـ رساله « القول علي الجناس الذي بالاربعه » با موضوع دانش موسيقي نظري، كه قبل ازسال 470 قمري تدوين شده است؛

2ـ « رسالة في شرح ما اشكل من مصادرات كتاب اقليدس » با موضوع دانش رياضي است و خيام در آن اشكالات نظريات اقليدس درباره اصول توازي در هندسه را بيان مي كند.

3 _ « رسالة في قسمه ربع الدايره » با موضوع رياضي و در حل يك مسأله جبري به وسيله قطوع مخروطي است و خيام آن را در پاسخ كسي كه از او اين سئوال را كرده، تأليف نموده و در ذيل آن داراي عنوان « هذا رسالة لا بي الفتح ‘عمُر بن ابراهيم الخيامي » مي باشد. از اين رساله معلوم مي شود كه از 21 قسم معادلات جبري معروف مسلمين، فقط 11 قسم آن را رياضي دانان قبل از خيام مي شناخته اند و 10 عدد ديگر را خيام وضع و حل كرده و غالب اين معادلات اخير را حكيم به وسيله قطوع مخروطات به جواب رسانده است ( رضازاده ملك، 1377 )؛

4 _ « رسالة في البراهين علي مسائل الجبر و المقابله » در دانش رياضي، كه حكيم در آن 25 معادله جبري درجه اول و درجه دوم و درجه سوم را به شيوه سخت علمي طبقه بندي نموده است.

5 –  « رسالة في الاحتيال لمعرفة مقداري الذهب و الفضه في جسم مركب منهما » با موضوع شيمي و فیزیک، كه درآن خيام درباره چند موضوع از جمله تعيين عيار طلا و نقره و شمشي كه از اين دو فلز تركيب شده است، بحث نموده و در واقع اين رساله توضيح طريقه معروف ارشميدس و تجربه مشهور اين دانشمند است. در اين مورد نيز خيام براي تبيين اصل معروف ارشميدس طريقه استدلالي و تحليلي به كار مي برد كه به طريقه نظري كنوني بي شباهت نمي باشد. ظاهراً خيام در اين رساله، جهت تعيين قيمت و ارزش چيزهاي مرصّع بدون جدا نمودن جواهرات از آنها، شيوه اي جديد ابداع كرده بود. در ذيل رساله فوق، به استناد باب پنجم از مقاله چهارم و باب هشتم از مقاله هفتم كتاب « ميزان الحكمه » تأليف عبدالرّحمن خازني ( به سال 515 قمري)، خيام ترازوي آبي را جهت سنجش آب و وسيله ديگري كه آن را قسطاس مستقيم ناميده، اختراع كرده است ( همان )؛

6 _ « ترجمه خطبة الغراء ابن سينا »، كه در منابع مختلف از آن به نام هاي « خطبه ابن سينا در توحيد »، « خطبه تمجيديّه ابن سينا » و « تفسير سبحان الملك القهّار » ياد شده است؛

بديع الزّمان فروزانفر، درباره اين خطبه مي نويسد: « ابن سينا چنان كه در يكي از رسائل خود اشاره مي كند، خطبي در توحيد و اثبات نبوّت عامّه و خاصّه و احوال آسمان و كيفيت خلقت جنين و رّد صابئين و قدريّه و نصاري داشته و آنها را به سجع آراسته بود. دشمنان ابوعلي كه هميشه درصدد آزار وي بودند، اين خطبه ها را ديده و بر آنها اضافاتي كردند و به مردم مي گفتند كه ابوعلي اينها را در مقابل قرآن ساخته است. ابوعلي در خطبة الغراء از اين تهمت تبرّي جسته و بر دشمنان خود انكار كرده است. ظاهراً خطبة الغراء يكي از آن خطب باشد كه ابوعلي مي گويد در ميان ساير اسباب من از ميان رفته، ولي بعضي، در نزد دوستان موجود است . . »؛

خطبه ابن سينا در توحيد را خيام در سال 472 قمري، به فارسي برگردانده است، در ابتداي اين ترجمه آمده است : «. . . نادره دوران عمر بن ابراهيم خيام نيشابوري گويد: گروهي از برادران، به سال 472 در اصفهان، ترجمه خطبه اي را كه شيخ حكيم ابوعلي سينا انشاء كرده است، استدعا كردند، پذيرفتم و. . .» . ترجمه خيام، نه تنها برگردان متن عربي آن به فارسي است، بلكه به دنبال هر يك از بندها، شرحي مختصر نيز افزوده شده است؛

7 _ « رسالة في الكون و التكليف »، خيام اين رساله را در جواب يكي از شاگردان شيخ الرئيس به نام ابونصر محمّدبن عبدالرّحيم نسوي نوشته است؛

8 – رساله « ضروره التّضاد في العالم و الجبر و البقاء »، خيام در اين رساله به سه سؤال مطرح شده توسط ابو نصر محمد بن عبدالرّحيم نسوي پاسخ گفته است؛

9 _ « رساله الضياء العقلي في موضوع العلم الكلّي »، اين رساله در ضمن مجموعه اي كه به سال 699 قمري فراهم آمده و به نورالدّين مصطفي بك (قاهره مصر) تعلّق داشته، موجود مي باشد.

10 – « رساله در علم كلّيّات وجود »، كه در نسخه هاي مختلف با نام هاي ديگري نظير « رسالة في الكلّيّات الوجود »، « رسالة في علم الكلّيّات »، « رسالة موسومة بسلسلة الترتيب »، « رساله ي وجود » و « درخواست نامه » آمده است. ظاهراً خيام اين رساله را به درخواست فردي كه در ابتداي رساله از او نام برده و به عقيده برخي پسر خواجه نظام الملك طوسي بوده، نوشته است؛

11 – « رسالة في الوجود » كه آن را « رسالة في تحقيق الصّفات » نيز ناميده اند؛

12 – « رسالة جواباً لثلث مسائل »، با موضوع حكمت و فلسفه، كه در پاسخ به 3 سؤال مطرح شده توسط فردي با لقب «امين الحضرة »كه احتمالاً قاضي القضات فارس بوده و به عقيده برخي، نام جمالُ الدّين عبدالجبّار بن محمد المشكوي داشته، نگارش يافته است(رضازاده ملك، 1377 )؛

13 – « رساله دركشف حقيقت نوروز » يا « نوروزنامه »، اين رساله درباره شرح و چگونگي تأسيس نوروز و دوره هاي تقويمي و شيوه هاي گوناگون كبيسه كردن بوده و منسوب به خيام مي باشد. با توجه به اشاراتی که خیام به مبدأ تقویم جلالی و کبیسه‌های پیش از آن می‌کند، نگاشتن کتاب باید در حدود سال ۴۹۵ هجری قمری (۴۸۰ خورشیدی) صورت گرفته باشد (خیام، 1391 ). اگر چه گزارش جشن نوروز و مهرگان و تاریخ این دو روز در کتاب‌های ادبی و تاریخی عربی مکرر آمده و در ادبیات فارسی نیز پیش از خیام، در کتاب‌های التفهیم و زین‌الاخبار از آن نام برده‌ شده، اما تنها کتاب فارسی که مستقلاً دربارۀ نوروز سخن گفته باشد، همین کتاب است (بهار، 1380 )؛

14 – « كار تدوين و يا تصحيح تقويم جلالي يا ملكشاهي »، با موضوع دانش رياضي و نجوم، جهت محاسبه دقيق طول يك سال شمسي يا قمري يا زمان شروع و پايان آنها، سال هاي كبيسه و . . ، بوده است. برخي اين رساله را منسوب به خيام و برخي بي شك آن را حاصل  فكر و خلاقيت خيام مي پندارند؛

15- « مجموعه اشعار ( رباعيات ) و قطعه هاي عربي و فارسي خيام » (رضازاده ملك، 1377 ).

 

خيام دانشمند

ظاهراً نخستين بار اهميت و جايگاه آثار علمي خيام، زماني بر دانشمندان و مورخين تاريخ علوم مشخص شد كه ابتدا به سال 1742 ميلادي م. ژ. ميرمان در مقدمه كتاب درسي حساب ديفرنسيل، از رساله جبر خيام نام برد ( روزنفلد و يوشكيويچ، 1383 ) و سپس نسخه اي عربي از كتاب جبر و مقابله خيام در سال 1746 ميلادي در ليدن هلند به دست آمد و پس از آن  به سال 1815 ميلادي آن رساله به زبان فرانسوي ترجمه شد ( رضا، 1379 ).

در علوم رياضي از دوره يونانيان به بعد پيشرفت مختصري در قرون وسطي و دوران اسلامي صورت گرفته است. در واقع كوشش دانشمندان بيشتر معطوف به ترجمه آثار علمي از يوناني و سرياني به عربي بوده و وانگهي غالبآ به تشريح و توضيح اقليدس و ساير دانشمندان يوناني قناعت شده است. مهمترين كارهاي رياضي در مرحله نخست سامان بندي جبر توسط الخوارزمي بوده كه هم اكنون نيز در زبان هاي اروپايي اصول قياسي علم جبر و هر دستگاه مانند آن را به نام الخوارزمي منسوب داشته و الگوريتمAlgorithme مي نامند ( اين كلمه محرف نام الخوارزمي است ). در مرحله دوم كارهاي خيام در هندسه راجع به اصل توازي و در جبر راجع به طبقه بندي و حل معادلات درجه سوم مي باشد. اهميت كار علمي خيام نزد اهل فن چنان آشكار است كه او را نسبت به عصر خويش چهار قرن به دوران معاصر نزديك تر نشان مي دهد يعني كارهاي خيام در جبر بيشتر به عصر دكارت و پاسكال و نيوتن متعلق است تا به زمان خيام (هشترودی، 1379 ).

جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یكی از بزرگترین ریاضیدانان قرون وسطی، در كتاب مقدمه بر تاريخ علم چنین می‌نویسد « خیام اولین كسی است كه به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخت و طبقه‌بندی تحسین‌آوری از این معادلات آورد و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق كرد، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آنها توفیق یافت. رساله وی در علم جبر كه مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یك فكر منظم علمی است؛ و این رساله یكی از برجسته‌ترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجسته‌ترین آنها در این علم است».

_ بررسي خيام در اصل اقليدس يا اصل خطوط متوازي:  در كتاب هندسه معروف به تحرير اقليدس كه بنيانگذاري هندسه به او منسوب است، اصلي مورد قبول قرار مي گيرد كه از آن به اصل اقليدس يا اصل توازي ياد شده و آن چنين است كه از يك نقطه بيروني خطي مستقيم فقط مي توان يك خط متوازي با آن خط رسم كرد كه در يك صفحه واقع باشد. اقليدس اين اصل را به صورت قطعي و مسلم مي پذيرد و چون وضوح و روشني اين اصل مانند اصول اقليدس چندان بارز نيست از همان براي تحليل و منجركردن اين اصل به اصول ديگر اقليدس كوشش هايي به عمل آمده كه سرانجام با تحقيقات لوباچفسكي Loba-Chevski  به بنيان و وضع هندسه هاي جديد منجر شده است.

خيام نيز به نوبه خود در اثبات اين اصل و يا منجركردن آن به اصلي ساده تر رساله اي پرداخته است به عنوان « شرح در مورد بعضي مسائل كه در تحريرات اقليدس مشكل به نظر مي رسد». نظر و طريقه تحليل خيام دراين رساله كم و زياد شبيه به كار دانشمندان رياضي اوايل قرن نوزدهم مي باشد و نتيجه اي كه خيام مي گيرد چنين خلاصه مي شود: « شايد ترتيبي كه من براي توضيح و توجيه اين حكم به كار مي برم روشن تر و منطقي تر از طريقه اقليدس است » در خلال تحقيق خيام در اين كار، مشاهده مي شود كه او در قبول اين حكم به صورت اصل مسلم منحصر، مردد بوده، گويي براي انكار اين اصل از نظر منطقي مانعي نمي بيند و فقط از نظر تجربي ناگزير آن را مي پذيرد. توجه به دو نكته در اين مورد شايان اهميت است، نخست اين كه بين منطق و رياضيات در نظر خيام نوعي بستگي محرم وجود دارد كه اصل توازي را به صورتي ديگر عنوان مي كند كه به نظر او منطقي تر از سبك اقليدس است. دوم آن كه هندسه در نظر خيام علم به اشكال مجرد است كه در فضاي مجرد مستغرق اند و اين نكته بسيار مهم است زيرا نزد يونانيان فضا معتبر نبود و مكان اجسام بنا بر رأي ارسطو جايگاه اجرام و اشكال محسوب مي گرديد و ما اكنون مي دانيم كه تصور فضاي مجرد در پيشرفت علوم رياضي و فيزيكي چه كمك شاياني نموده است. پيوستگي منطق و رياضيات در نظر خيام به اصلي منجر مي شود كه اكنون در فلسفه علمي يكي از مباني بنيانگذاري علوم محسوب مي گردد و آن اصل عليت به مفهوم علمي است.

_ جبر و معادلات درجه سوم: در تحقيقي كه خيام براي حل معادلات جبري انجام داده است به بسط قواي مختلف يك «دو جمله اي» نياز مي داشته و تشكيل ضرايب اين بسط  و گسترش را به صورت قاعده و دستوري كه امروزه به مثلث پاسكال معروف است، كشف نموده بود. بسط دوجمله اي جبري امروزه معمولاً به نام بسط دوجمله اي نيوتنNewton  [n(y + x ) ] معروف است اگر چه اول بار علي الظاهر نيوتن اين محاسبات را مدون كرده است. با ملاحظه اين كه خيام در كارهاي خود اين بسط و قانون تشكيل ضرايب آن را به كار برده، روشن مي شود كه دوجمله اي نيوتن و مثلث پاسكال قريب چهار قرن پيش از اين دو دانشمند توسط خيام كشف و وضع شده است (كريستن سن، 1374 ). اول بار اين نكته را آقاي ابوالقاسم قرباني از دبيران وزارت فرهنگ در مجلات تهران اشاره كرد و مقالاتي راجع به آن انتشار داد. چندي بعد در يكي از كنگره هاي بين المللي تاريخ علوم كه در رم برپا گرديد، دانشمندان خارجي نيز به آن اشاره كردند و روزنفلد Rozenfeld  از استادان هندسه دانشگاه مسكو، پيشنهادي دائر به تغيير نام دو جمله اي نيوتن و مثلث پاسكال به نام دو جمله اي خيام و مثلث خيام به كنگره تقديم داشت.

در مورد معادلات درجه سوم، خيام اول كسي است كه آنها را طبقه بندي كرد و براي هر يك با به كار بردن قطوع مخروطي قواعدي ذكر کرد. اگر ملاحظه شود كه اين طريقه در واقع طريقه اي تحليلي و هندسي است مي توان گفت خيام اول كسي است كه هندسه تحليلي را براي حل معادلات جبري به كار برده است و از اين حيث نيز قريب چهار قرن قبل از دكارت، هندسه تحليلي را وضع كرده است. اگر توجه شود كه در زمان خيام عددنويسي به صورت امروز و تشكيل معادلات جبري با علائم و نشانه هاي كنوني وجود نداشته، اهميت و ارزش كارهاي رياضي خيام بهتر محسوس و تقدير خواهد شد.

مقام خيام لااقل در رياضيات بسي ارجمند است و گمان مي رود كه بزرگترين رياضي دان عصر خود و شايد بتوان گفت بزرگترين رياضي دان نهضت اسلامي است. در مقام مقايسه خيام و الخوارزمي و ابوريحان و غياث الدين جمشيد كاشاني كه ستارگان قدر اول اند، به حق خيام قافله سالار اين جمع است. رياضي دان انگليسي،ُ هگبن در كتاب «رياضي براي همه» مي نويسد كه مثلث حسابي پاسكال، از كشفيات عمر خيام است كه چهار قرن زودتر از پاسكال آن را كشف كرده است (رضا، 1379 ).

ارزش معنوي و علمي خيام با ملاحظه اين كه چنين دانشمندي به وضع و تأسيس مكتبي فلسفي نپرداخته، بيشتر تقدير مي شود و شباهتي گرچه هم بسيار اندك بين بودا و خيام وجود دارد كه لبخند استهزاء نسبت به مظاهر فريبنده حيات بر لب هر دو نقش بسته و هر دو را به سكوت و فراموشي فراخوانده است. زندگي انساني را هر دو با ديده ترحم و شفقت نگريسته و زخم هاي انساني را چه فردي و چه اجتماعي با عطوفت مرهم نهاده اند. سعه صدر و تحمل انديشه هاي متباين كه بنا بر معروف خاصه نژاد ايراني است در خيام به كمال آشكار است و مي توان گفت خيام چكيده و عصاره قرن ها تفكر و انديشه و ره جويي و تكاپوي ايراني و خلاصه عمري كوشش و مجاهده و علو و كمال انساني است. شك او از يقين بي خبراني كه مدعي معرفتند به حقيقت نزديكتر و سرگرداني او از آرامش غنودگان حريم وصل بسامانتر است اين جا مقامي است كه سخن از بيان عاجز و ناتوان است و درمي ماند ( هشترودي، 1379 ).

خيام شاعر و هنرمند

شکی نیست که امروزه بخش بزرگی از شهرت جهانی خیام به واسطه جایگاه ادبی او و سرودن رباعیاتی است که با ترجمه آزاد آنها توسط فیتزجرالد انگلیسی سبب نگاهی متفاوت به افکار و اندیشه های خیامی گردید و خیام را تا سطح ادیبان و شخصیت های علمی و فرهنگی جهانی ارتقاء داد. به عبارت دیگر تأثیرات خیام بر ادبیات غرب آن چنان بوده که از مارك تواین تا تی.اس الیوت او را به نماد فلسفه شرق و شاعر محبوب روشنفكران جهان تبدیل كرده است.

از نظر اصالت و اسناد تاریخی حاوي رباعيات و قطعه هاي عربي و فارسي خيام نیز، ترديد ها و ابهامات بسیاری مطرح شده اند. تعدادي از قطعه هاي عربي و رباعيات خيام در نسخه ها و متون تاريخي كه پيش تر از آنها به عنوان مرجع معرفي آثار علمي خيام نام برده شد، آمده و تعدادي در منابع تاريخي ديگر، كه به اختصار عبارتند از:

– قديمي ترين منبعي كه از شعر خيامي ياد كرده، عمادالدّين كاتب اصفهاني به سال 572 قمري در كتاب خريده القصر است که قطعه اي عربي با 4 بيت را از خيام آورده است؛

ـ در فصل سوم « رسالۀ التنبيه . . » نوشته فخر الدّين محمّد بن عمر الرّازي ( متوّفي به سال 606 قمري )، پس از تفسير سورة التين، يك رباعي از خيام آمده: « دارنده چو تركيب چنين خوب آراست. . .»؛

ـ شهرزوري نيز در كتاب خود « نزهه الأرواح . . » ( تأليف 611-586 ق )، اشاره به سه قطعه عربي از خيام با مجموع 13 بيت نموده، كه يكي از آن قطعه ها، همان قطعه ذكر شده در اثر كاتب اصفهاني است؛

ـ شيخ نجم الدّين رازي ( دايه) در كتاب خود مرصاد العباد ( تأليف 620 ق ) ضمن ايراد به خيام، دو رباعي ذيل را به نام خيام آورده: « در دايره اي كآمدن و رفتن ماست. . .» و « دارنده چو تركيب  طبايع  آراست . .»؛

ـ عبدالقادر بن حمزة بن ياقوت اهري در كتاب « الأقطاب القطبيّه او البلغه في الحكمه » ( تأليف 629 قمری ) در دو مورد بحث خود درباره تصوّف و حكمت، دو رباعي ذيل را به نام خيام آورده:

« اي  با علمت جهان [. . .] هر دو زبون . . » و « در جستن جام جم جهان پيمودم . . »؛

ـ قفطي در كتاب « اخبار الُعلماء باخبارالحكماء » (تأليف 646 قمری)، همان قطعه عربي كاتب اصفهاني را به نام خيام آورده كه البته چند كلمه از بيت آخر آن، با روايت كتاب اصفهاني كمي اختلاف دارد؛

ـ علاء الدّين عطاءالملك جويني در كتاب تاريخ جهانگشاي (تأليف 658 ق)، در شرح غارتگري مغولان آورده: پس از حمله و كشتار مغولان در شهر مرو، سيّد عزُّالدين نسّابه ( از فضلاي شهر) با همكاري جمعي، سيزده شبانه روز مقتولان را شمارش مي كردند كه هزار هزار و سيصد هزار و كسري، به حساب آمد و در آن هنگام اين رباعي خيام را زمزمه مي كرد: « تركيب  پياله اي  كه  در هم  پيوست. . »؛

ـ در پايان نسخه اي از رباب نامه، سروده سلطان ولد ( فرزند جلال الدّين مولوي ) (تأليف 704 قمري و ثبت به شماره 2143 در موزه قونيه كشور تركيه )، قصيده ای با 11بیت به نام خيام آمده است؛

ـ در نسخه اي از كتاب « تاريخ وصّاف » تأليف شهاب الدّين عبدالله شيرازي به سال 712 قمری، ضمن شرح وقايع تاريخي، اشعاري از شاعران قديم در ذيل وقايع آمده كه از آن جمله، دو رباعي از خيام، يكي در ذكر وفات سلطان محمود غازان، « هر خاك كه زير پاي هر ناداني است. . » و ديگري در ذكر غارتگری مغولان در شهر مرو، « تركيب پياله اي كه در هم پيوست. . »؛

ـ در ذكر هفدهم كتاب « تاریخ نامه هرات » نوشته سيف بن محمد بن يعقوب هروي ( تأليف721 قمری )، رباعي « زهراست غم جهان و من ترياكم [ترياق] . . » به خيام نسبت داده شده است؛

ـ در كتاب « تاريخ گزيده » نوشته حمدالله مستوفي قزويني ( تأليف 730 ق)، آمده: « خيام : و هو عمر بن ابراهيم. . رسائل خوب و اشعار نيكو دارد. منها : هر ذرّه كه بر روي زميني بوده ست. . » و در نسخه ديگري از اين كتاب رباعي « خيام كه خيمه هاي حكمت مي دوخت. . .» به نام خيام آمده كه به عقيده برخي محققان، احتمالأ  اين رباعي توسط رونويس كنندگان نسخه هاي بعدي تاريخ گزيده به شمار رباعيات خيام افزوده شده است؛

ـ علاوه بر باب پانزدهم از هفده باب كتاب « نزهه المجالس » نوشته جمال خليل شرواني ( تأليف 731 ق)، كه عنوان « در معاني حكيم عمر خيام » نام دارد، در آن رباعياتي به نام خيام آمده و در ديگر باب هاي آن نيز اشاراتي به 33 رباعی از خيام شده است؛

– در فصل پنجم از باب بيست و هشتم كتاب « مونس الأحرار في دقايق الأشعار » نوشته محمد بن بدر جاجرمي ( تأليف به سال 741 ق )، 13 رباعي به خيام نسبت داده شده است؛

ـ « مجموعه اي مشتمل بر حكايات، منشأت و اشعار فارسي  و عربي » متعلّق به ابوالفضل محمد بن محمود بن علي بن سديد بن احمد ( تدوين 750 ق )، كه به شماره 9011 در كتابخانه مجلس شوراي اسلامي محفوظ است و در جاي جاي آن، 11 رباعي به نام خيام آمده است؛

به طور كلي در 14 منبع فوق تا نيمه قرن هشتم هجري، يعني از سال 572 تا 750 قمري، سه قطعه عربي ( در14 بيت )، يك قصيده ( در11 بيت ) و شصت و هشت رباعي فارسي، به نام خيام آمده كه با احتساب تكرار برخي رباعيات، پنجاه و هشت رباعي به او نسبت داده شده است. در بين خيام پژوهان در مورد انتساب هر يك از موارد فوق به خيام، نظريه ها و ابهامات گوناگون و متفاوتي وجود دارد (رضازاده ملك )  و در حقيقت معماي شاعر بودن يا نبودن حكيم از بيان نظريه هاي مختلف در مورد اين منابع شدت بيشتري مي يابد.

اين تحقيقات به اين مختصر به پايان نمي رسد بلكه با ترجمه رباعيات و شهرت كم نظير خيام در ملل مختلف، همان موج خيام پژوهي ياد شده، آغاز شد و تمركز و توجه تحقيقات نيز به كشف نسخه هاي قديمي تر از رباعيات معطوف گرديد. علاوه بر منابع قبلي ذكر شده، منابعي نظير ديوان خاقاني شرواني، كامل التواريخ ابن اثير، مقالات شمس تبريزي، جامع التواريخ رشيد الدين فضل الله، ارشاد المقاصد از سنجاري الانصاري، مقدمه ابن خلدون و كتاب تاريخ الفي احمد بن نصرالله تتوي (تأليف سال1000 ق )، به رباعيات خيام اشاراتي داشته و يا به نقل يك يا بيشتر از رباعيات اقدام نموده اند. اغلب اين منابع از سده هشتم قمري به بعد تدوين يافته اند. و علاوه بر اينها در منابع، نسخه ها و مجموعه هاي مختلف، رباعي هاي متعدد ديگري كه با نام خيام آمده بود، جمع آوري شده كه از جمله آنها:

1ـ مجموعه اي ( نسخه اي ) با 158 رباعي در كتابخانه بادليان ( دانشگاه آكسفورد كشور انگلستان) كه با شماره 525 در آن محفوظ است. آن گونه كه در پايان اين مجموعه آمده اين نسخه به سال 865 قمري و در شيراز كتابت شده است.

2ـ مجموعه اي با 559 رباعي متعلّق به يار احمد بن حسين الرّشيد المشتهر بالتبريزي با عنوان « طربخانه » كه در 10 فصل و به تاريخ 867 قمري تنظيم شده است.

3ـ مجموعه اي با 59 برگ و 117 صفحه، با تاريخ 604 قمري و شامل منتخبي از اشعار سنايي، معزّي، سوزني، خيّام، كمال اسماعيل و ارزقي  كه در آن 252 رباعي به نام خيام آمده است. اين نسخه به آقاي عباس اقبال آشتياني تعلّق داشت و ايشان در سال 1329 شمسي ( 1950 ميلادي ) آن را به كشور انگلستان برد و در آن جا فروخت و هم اكنون در كتابخانه دانشگاه كمبريج محفوظ است و به نسخه كمبريج شهرت دارد. در مورد اصالت اين نسخه نيز ابهاماتي بيان گرديده است ( رضازاده ملك، 1377 ).

4 ـ نسخه اي از مجموعه رباعيات به تاريخ 613 قمري با 247 رباعي كه توسط آربري بررسي شد ولي اظهار نظري ارائه نشد و پس از آن مجتبي مينوي و جلال همايي آن را مجعول قلمداد كردند ( كريستن سن، 1374 ).

5 ـ نسخه اي متعلّق به آقاي عباس مزدا و با تاريخ 654 قمري.

6 ـ نسخه اي با تاريخ 658 قمري با 172 رباعي كه در كتابخانه چستر بيتي ( Chester Beatty ) در دوبلين كشور انگلستان محفوظ است. پرفسور آربري از روي اين نسخه، مجموعه اي را در سال 1949 ميلادي منتشر ساخت.

7 ـ نسخه اي خطي نفيس به تاريخ تدوين 911 قمري كه توسط خوشنويس نامي دربار سلطان حسين بايقرا به نام سلطان علي مشهدي تحرير شده و به وزير دانشمند سلطان، اميرعلي شير نوائي اهداء گرديده است. اين نسخه توسط پروفسور محفوظ الحق استاد زبان تازي و پارسي دانشگاه كلكته هند و در آستانه جنگ جهاني دوم، كشف و توسط وي منتشر گرديد. در نسخه فوق شكوه و جذابيتي خاص از شيوه خطاطي و تصاوير مينياتوري منقوش بر آن، به چشم مي خورد و به عقيده استاد كه در مقدمه انگليسي آن آورده، اين نسخه نخستين نسخه مصوّر رباعيات خيام است كه تا زمان وي كشف گرديده است، استاد همچنين نويد مي دهد كه تعداد رباعيات در اين نسخه كهن، از بسياري مجموعه هاي كهن بيشتر است. در نسخه 911 قمری، 206 رباعي به نام خيام آمده است. محفوظ الحق پس از بررسي نسخه اعلام مي كند از 206 رباعي فوق، 30 رباعي در فهرست رباعيات سرگردان ژوكوفسكي، 2 رباعي در فهرست كريستن سن و 1 رباعي در فهرست روزن وجود دارد و يقين مي رود هنوز تعداد كثيري از رباعيات اين نسخه را مي توان در دواوين شاعران ديگر يافت ( مهاجر شيرواني و شايگان، 1370 ).

8 ـ سه نسخه دستنويس در موزه بريتانيا: 1. نسخه اي به تاريخ 977 قمري با 269 رباعي؛ 2. نسخه اي به تاريخ 1033 قمری با 545 رباعي و 3. نسخه اي به تاريخ 1079 قمری با 400 رباعي؛

9 ـ شش نسخه دستنويس در كتابخانه ملي پاريس 1. نسخه اي به تاريخ 902 ق با 213 رباعي؛ 2. نسخه اي به تاريخ 934 ق با  349 رباعي؛ 3. نسخه اي به تاريخ 947 ق با 75 رباعي؛ 4. نسخه اي به تاريخ 879 ق با 149 رباعي و 5. نسخه اي به تاريخ 879 ق با 199رباعي؛ 6. نسخه اي ظاهراً از قرن دهم قمري با 34 رباعي؛ ( دشتي در شرح مفصلي از مجموعه رباعيات منتشر شده توسط پير پاسكال فرانسوي كه مشتمل بر 400 رباعي بوده، از دو نسخه مورد استفاده پاسكال از كتابخانه ملي پاريس ياد مي كند كه اولي به تاريخ 852 ق و حاوي 56 رباعي و دومي به تاريخ 879 ق و مشتمل بر 268 رباعي بوده است و معلوم نيست آيا اين دو نسخه در گروه شش نسخه فوق الذكر قرار مي گيرند و احتمالاً در ذكر تعداد رباعيات يا سال تأليف دقت لازم نشده است يا اين دو نسخه، نسخه هايي ديگر و متفاوت از رباعيات در كتابخانه ملي پاريس مي باشند ( دشتي، 1377 ).

10ـ دستنويس موزه آسيايي لنينگراد ظاهراً از قرن دهم با 290 رباعي؛

11ـ دستنويس كتابخانه دولتي برلين به تاريخ 1058 ق با 238 رباعي؛

12ـ دو نسخه چاپي از رباعيات كه در سال 1252 قمري در كلكته هند منتشر شدند و اولي مشتمل بر 438 رباعي و  دومي مشتمل بر 54 رباعي بود؛

13ـ سه نسخه چاپي توسط دكتر روزن ( Frederich Rosen ) منتشر شده است اولي در تاريخ 1923 ميلادي منتشر و از روي نسخه مورخ 930 قمري ( در حاشيه نسخه خطي ديگري از ديوان حافظ ( دشتي، 1377 ) و مشتمل بر 63 رباعي بود؛ دومي در سال 1925 ميلادي منتشر شد كه براساس نسخه ديگري متعلّق به خانم كاترينا فن اهايم فراهم آمده ( قاسملو، 1375 ) و مشتمل بر 329 رباعي ( دشتي، 1377 ) و تاريخ تدوين آن سال 721 قمري بوده است. اين نسخه اگر چه تاريخ فوق را به اعداد هندسي دارد، ليكن به خط نستعليق نوشته شده است و به عقيده خود روزن و نيز كريستن سن و برخي خيام پژوهان ديگر، در اصالت آن ترديد وجود دارد و سومي در همان سال ( 1925 م ) و از روي نسخه مورخ 741 قمري و مشتمل بر 13 رباعي كه همان نسخه مونس الاحرار بوده، منتشر گرديد ( كريستن سن، 1374 ).

محقق ارجمند میر افضلی نیز طی سال های اخیر، ضمن توجه به متون فوق الذکر، متون تاریخی و منابع کهن فارسی و عربی حاوی رباعیات را نظم بخشیده و متون زیر را به مجموع منابع تاریخی پیش از نیمه قرن نهم هجری که بخش مهمی از آن متون نیز توسط برخی از خیام پژوهان متأخر کشف گردیده اند و در آنها به طور مستقیم رباعیاتی به نام خیام آمده ( منابع گروه اول )، معرفی نموده است، از جمله آنها:

– در مجموعه ای مشتمل بر اشعار فارسی و عربی به کتابت یونس بن ابی بکر به سال681 قمری، که نسخه خطی آن به شماره 3775 در کتابخانه اسماعیل صائب ترکیه نگهداری می شود رباعی: « زاهد نکند به زهد سود ای ساقی . .»  به نام خیام آمده است؛

– در « مجموعۀ رائف» شامل رسایل مختلفی که محمد بن ابوبکر بن حسین به سال 690 قمری آن را کتابت کرده، 9 رباعي به خيام نسبت داده شده است؛

– در مجموعه ای از رباعیات عربی به نام « نخبه الشارب و عجاله الراکب، تالیف قاضی نظام الدین اصفهانی به سال681 قمری » که نسخه ای خطی از  آن به شماره 2315 در کتابخانه توپقاپوسرای ترکیه نگهداری می شود ترجمه عربی رباعی: « دارنده چو ترکیب چنین خوب آراست . .»  به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه رسایل عربی به کتابت ابن غلام قونوی ( تأليف 692 قمری )، که به شماره 133شرقی گولیوسA  1429 در کتابخانه لیدن هلند نگهداری می شود، 2 رباعي با تخلص خيام در آن آمده: « خیام که خیمه های حکمت می دوخت . .» و « خیام اگر زعشق مستی خوش باش . .»، و کاتب خود را بی نیاز از ذکر گوینده آنها می دانسته است؛

– در مجموعه ای دستنویس به نام « لمعه السراج لحضره التاج » که توسط یوسف بن اسعد بن یوسف کاتب لالکی به تاریخ 695 قمری کتابت شده و به شماره 593.or.cod در کتابخانه لیدن هلند نگهداری می شود، 7 رباعی به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه ای به نام « خلاصه الاشعار فی الرباعیات » معروف به سفینه تبریز که توسط ابوالمجد محمد تبریزی به تاریخ 721 قمری کتابت شده و به شماره 14590 در کتابخانه مجلس نگهداری می شود، 3 رباعی: « هر ذرّه كه در خاک زميني بوده ست. . »، « ای خواجه بدان کین فلک بیهده دو . . » و « ساقی برخیز و نام بر ننگ بزن . . » به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه « امالی امین الدین» که توسط امین الدین حاج بله روایت شده و ابوالمجد محمد تبریزی ( کاتب سفینه تبریز ) به تاریخ 722 قمری آن را گردآوری نموده 2 رباعی: « نه در پی هر عشوه دهی شاید رفت . . » و دومی همان رباعی سفینه تبریز « ای خواجه . . » به نام خیام آمده است؛

– در جُنگ شعری مشتمل بر آثار شاعران قرن هفتم و هشتم قمری، که توسط محمد شمس حاجی دولتشاه شیرازی به تاریخ 741 قمری کتابت شده و دستنویس آن به شماره 1026 در کتابخانه نافذ پاشای ترکیه نگهداری می شود، رباعی « آن باده که جان به جای جام است او را . . » به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه « اشعار و رسالات کهن فارسی کتابت 742 قمری » که در کتابخانه لالا اسماعیل ترکیه نگهداری می شود و توسط چند کاتب تدوین گردیده، 32 رباعی به نام خیام آمده که توسط دو نفر از کاتبان به نام های محمد بن حیدرالحسینی و عبدالکریم بن اصیل الجاربردی کتابت شده است؛

– در باب سوم از قسم سوم مجموعه اشعار فارسی و عربی به نام « روضه الناظر و نزهه الخاطر » که توسط عزالدین عبدالعزیز بن ابی الغنایم کاشانی در نیمه اول سده هشتم قمری تدوین گردیده و یکی از نسخه های دستنویس آن به شماره 766 در کتابخانه دانشگاه استانبول نگهداری می شود، 4 رباعی: « هان تا ننهی زدست یک ساعت جام . .»، « روحی که منزه است زآلایش خاک . .»، « از درس علوم و زهد بگریزی به . . » و « قرآن که میهن کلام خوانند آن را . .» به نام خیام آمده است؛

– در باب چهاردهم از کتاب « انیس الوحده و جلیس الخلوه » تالیف سید محمود بن محمود بن علی حسینی گلستانه که در سال750 قمری تدوین گردیده و یکی از نسخه های دستنویس آن به شماره 224 در کتابخانه مرکزی دانشگاه اصفهان نگهداری می شود، رباعی: « سر دفتر عالم معانی عشق است . .» به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه نظم و نثر کتابت شده در سال 750 قمری ( نسخه خطی شماره 633 موجود در کتابخانه مجلس شورای ملی ) که توسط ابوالفضل محمد بن محمود بن علی بن سدید بن احمد گردآوری شده، 11 رباعی به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه ای از اشعار شاعران قرن چهارم تا هفتم قمری معروف به « بیاض ترمذ » که توسط محمد بن یغمور که در شهر ترمذ و سده هشتم قمری تالیف و گردوری شده و به شماره 183 در کتابخانه دولتی مدارس هند نگهداری می شود، 5 رباعی: « بشنو سخنی که جز سرانجام تو نیست . .»، « گر چرخ ترا خدمت پیوند کند . . »، « ای جان! دل ریش بر جهان بیش منه . . »، « ای ذات منزه تو از عیب بری . . » و « ای بار عنا شخص ترا فرسوده . . » به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه جُنگ اشعار متعلق به سده هشتم هجری که به شماره 900 به عنوان یکی از نفایس خطی در کتابخانه مجلس نگهداری می شود، 6 رباعی « از جملة رفتگان اين راه دراز. .»، « آنی که نبودت به خور و خواب نیاز . . »، « بر پشت من از زمانه تو می آید. . »، « بردار قرابه و سبو ای دلجوی. . »، « گر شاخ بقا زبیخ بختت رسته ست . .» و « حیی که به قدرت سر و رو می سازد. . » به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه ای معروف به « بیاض تاج الدین احمد وزیر، کتابت 782 قمری» که در کتابخانه مرکزی دانشگاه اصفهان نگهداری می شود، رباعی: « در مصطبۀ وجود دیر آمده ایم. . » به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه ای معروف به « جُنگ گنج بخش، کتابت سده هشتم قمری» که بخش باقیمانده ای از آن در کتابخانه گنج بخش مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان در اسلام آباد نگهداری می شود، 4 رباعی: « امروز چو کاسه سرت هست به جا. . »، « غم چند خورم که سیم دارم یا نه . .»، « معشوقۀ خوب روی بود ای ساقی. .» و « آن به که به طبع بادۀ خام کشیم. .» به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه ای به نام « مسالک الممالک متعلق به سده هشتم هجری» که توسط نویسنده ای ناشناس در موضوع جغرافیا و در ذیل معرفی نیشابور تدوین گردیده، 2 رباعی « دارنده چو ترکیب چنین خوب آراست . .» و « خیام تنت به خیمه ای ماند راست. . » به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه « فردوس التواريخ مولانا خسرو بن عابد معروف به ابن معین ابرکوهی، کتابت 808 ق »، که نسخه ای نفیس از آن به شماره 267 در کتابخانه شچدرین لنینگراد موجود است، 2 رباعی « هر ذره که در روی زمینی بوده ست. .» و « سیر آمده ام ای خدای از هستی خویش. . » به نام خیام آمده است؛

– در مجموعه ای متنوع از متون نظم و نثر فارسی به نام « جُنگ اسکندر میرزا، کتابت 814 قمری»  که به شماره 27261 .add در موزه بریتانیا نگهداری می شود و توسط دو نفر به نام های محمد حلوایی و ناصر الکاتب کتابت گردیده، رباعی « معشوقه چو روی خود نمود ای ساقی . .» به نام خیام آمده است.

به طور کلی منابعی همچون رساله التنبيه، مرصاد العباد، الأقطاب القطبيّه، تاريخ جهانگشا، تاريخ وصّاف، تاریخ نامه هرات، تاريخ گزيده، نزهه المجالس و مونس الأحرار نیز جزئی از 28 منبع پژوهش آقای میر افضلی ( منابع گروه اول ) بوده اند، که پیش تر شرح آنها بیان گردید و در مجموع 151 رباعی از این 28 منبع به دست می آید که با حذف 31 رباعی تکراری، تعداد آنها به 120 رباعی می رسد. به عبارت دیگر دوره زمانی نگارش این منابع از اواخر قرن ششم تا دهه سوم قرن نهم هجری بوده است و به لحاظ اعتبار دارای سندیت تاریخی هستند ( میرافضلی، 1382 )، اگرچه نظرات متفاوتي در مورد صحت و اعتبار برخی نسخه هاي فوق الذكر ( از نظر ارزش استنادی، دقت کاتبان منابع و . . ) مطرح شده كه شرح آنها، در اين خلاصه نمي گنجد، اما با توجه به ارزش و اعتبار این پژوهش، بخش مهم مجموعه رباعیات استفاده شده در این اثر نفیس نیز بر اساس رباعیات پژوهش آقای میر افضلی انتخاب شده اند.

منابع:

– طاهری، علی، نگاهی به دو هنرمند، انتشارات ابرشهر، 1400.

– میرافضلی،سید علی، 1382، رباعیات خیام و خیامانه های پارسی، انتشارات سخن.

پژوهشگر گرامی خواهشمند است چنانچه مطالب، مقالات یا  تصاویری از مشاهیر ذکر شده در اختیار دارید، به منظور غنی سازی پورتال با ما به اشتراک بگذارید و نظرات ارزنده تان را جهت بهبود خدمات علمی پورتال ارسال نمایید.

نام و نام خانوادگی
این فیلد را پر کنید
ایمیل
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
تلفن همراه
این فیلد را پر کنید
پیشنهادات
این فیلد را پر کنید
نظرات تخصصی
این فیلد را پر کنید

بارگزاری فایل




فهرست