هفت شهر عشق را عطار گشت

ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم

نيشابور از حمله مغول تا اواخر دوره قاجاريه

در سال 615 هجري بين سلطان محمد خوارزمشاه و چنگيزخان مغول، اختلاف بروز كرد و به دنبال آن اختلاف بود كه مغولان به ايران سرازير شدند و سلطان محمد كه در اين ايام در نيشابور مسكن گزيده بود به عيش و نوش پرداخت و پسرش جلال الدين را به دفع مغولان فرستاد. جلال الدين چون دريافت كه مغولان از رود جيحون گذشته و به سوي خراسان سرازير شده اند به نيشابور بازگشت. سلطان محمد نيز پس از عزيمت به ماوراءالنهر و مشاهده لشكريان مغول به نيشابور گريخت و دائماً مردم را از لشكر تاتار مي ترساند و جمعيت مردم را بر پراكنده شدن تشويق مي كرد و سپس خود نيز از نيشابور گريخت.

درسال 618 هـ. ق طغاچار، نويين داماد چنگيز مغول، نواحي نيشابور را محاصره و به نهب و غارت آن مشغول گشت و مردم نيشابور نيز با وي به جنگ پرداختند. در حين محاصره، از قضا تيري به سوي طغاچار انداخته شد كه پس از اصابت بر اثر جراحات وارده از پاي درآمد. مردم نيشابور چند روز بعد متوجه شدند كه در اين جنگ، داماد چنگيز كشته شده و چنگيزيان دست از آن ها برنخواهند داشت، لذا به سركردگي شرف الدين امير مجلس حاكم نيشابور متحد و هم قسم شدند كه تا جان در بدن دارند از پاي ننشينند و تسليم نشوند.

تولي خان، پسر چنگيز كه اين خبر را شنيد پس از فتح مرو با لشكريان خود به نيشابور آمد و به همه امراي سپاه خودش اعلام كرد كه چنگيز گفته است چون مردم نيشابور طغاچار را كشته اند، هيچ يك نبايد زنده بمانند و شهر بايد خراب شود و در محل، جو كاشته شود. لذا سپاهيان كه در خونريزي بي همتا بودند شهر را در روز چهارشنبه، نيمه ي ربيع الاخر با سه هزار چرخ انداز و صد منجنيق و عراده و چهارصد نردبان و هشتصد نفت انداز و دو هزار و پانصد خروار سنگ محاصره كردند.

شرف الدين نيز در مقابل، بر هر درِ دروازه نيشابور، دوازده هزار مرد جانباز و تيرانداز گماشت. مدت هشت شبانه روز از دو طرف در كوشش و كشش بودند و عده اي بي شمار از طرفين به قتل رسيدند و نيز چند تن از امراي نامدار تولي خان كشته شدند در اين موقع حاكم نيشابور به اتفاق ائمه و اعيان و اصول و كلانتران نيشابور، قاضي ممالك خراسان، مولانا ركن الدين علي بن ابراهيم مغيشي را به نزديك تولي خان فرستادند و اظهار تبعيت و خراجگزاري كردند ولي تولي خان قبول ننمود و قاضي را نگهداشت. روز ديگر بعد از برگزاري نماز جمعه در نيشابور، تولي خان در اطراف شهر گشتي زد و به سپاهيان خود گفت مي خواهم امشب اين شهر را گرفته باشيد. لشكريان به يكباره حمله آوردند و مجانيق و خرك ها را پيش بردند و نفت اندازان، نفّاتي كردند و از نشيب و فراز و درون و برون حصار شهر، غلغله و نفير ولوله شهيق و زفير پير و جوان به اوج رسيد و از هفتاد نقطه، ديوارهاي شهر را سوراخ كردند و قريب ده هزار سرباز مغول تا صبح به خونريزي پرداختند و صبح شنبه، همسر طغاچار ( دختر چنگيز ) با ده هزار سوار وارد شهر شد و از روز شنبه تا چاشتگاه روز چهارشنبه قتل و غارت كردند و همه مردم را به جز چهارنفر كمانگر ( به روایتی 400 نفر صنعتگر ) كشتند و حتي سگ ها و گربه ها را زنده نگذاشتند و باروي شهر را كوفته و مناظر و منازل و حصارها و همه قصرها را با زمين هموار ساختند و هفت شبانه روز بر شهر آب بستند و سپس جو كاشتند و تا سبز نشد، شهر را ترك ننمودند. مدت 12 شبانه روز شمارش مقتولان به طول انجاميد و يك ميليون و هفتصد و چهل و هفت هزار مرد به استثناي زن ها و اطفال به شمارش درآمد.

نيشابور بعد از حمله مغول

پس از حمله مغول تا چند سال شهر نيشابور خالي از سكنه بود و در قراء و قصبات و روستاهاي آن محصولي كشت نمي شد و اين سرزمين حاصل خيز، سال ها بي حاصل و بي ثمر افتاده بود. در اواخر دوران فرمانروايي مغول، غازان خان و ابوسعيد براي مسكون ساختن شهرهاي ويران خراسان، از جمله نيشابور و آبادي مزارع اقدام نمودند، چه در زمان آن ها و چه در ايام حكومت سربداران، عمارات و مساكني ساخته شد و مردم از گوشه و كنار فراهم آمدند و دهات و مزارع را داير كردند و چون شهر قديم نيشابور به كلي از ميان رفته بود. شهر جديد را در طرف شمال و مغرب شهر قديم به وجود آوردند؛ اما آن نيشابور قديم كه سال ها دارالعلم عالم اسلام و قبله گاه انام بود با آن همه رجال و شخصيت هاي بزرگ از متن جريان ها و حوادث به حاشيه منتقل شد و ديگر نتوانست عظمت و شكوه دوران اقتدار سياسي و فرهنگي خود را بازيابد.

پس از حمله مغول، زلزله ديگري در سال 669 هـ. ق ( به روايتي 666 هـ. ق ) نيز سبب ويراني قسمت عمده اي از شهر نيشابور گرديد كه بعد از آن، شهر بازسازي شد.

سر پرسي سايكس دراین‌باره می‌نویسد: دشوار است اطمينان حاصل كرد كه پس از هجوم مغولان، شهر جديد نيشابور را در كدام محل بنا كردند و شهري كه جهانگرد مغربي، ابن‌بطوطه در سده‌ هشتم هجري وصف می‌کند در كجا قرار داشته است. ازآنجا که در ناحيه شادياخ ويرانه اي به چشم نمي خورد، احتمال دارد كه نيشابور جديد را در محل شهر قديمي تر نيشابور ساخته باشند. آنچه اين فرض را محتمل تر مي سازد، بقاياي بازار قديمي است كه به فاصله كمي در سمت غربي تپه آلب ارسلان قراردارد. زلزله، نيشابور قديم را چنان ويران كرده است كه اكنون جز چند تل خاك چيز ديگري از آن شهر پديدار نيست. محل جديد شهر نيشابور سه يا چهار ميلي شمال و شمال غربي شادياخ واقع است. به فاصله 24 ميلي جنوب شرقي شهر جديد نيشابور، آثاري برجاي مانده است كه تصور مي شود از آنِ نيشابور عهد ساساني باشد. ميان اين ويرانه ها و شهر كنوني نيشابور، در چهار ميلي سمت جنوب و جنوب شرقي، خرابه هاي نيشابور معروف سده هاي ميانه به چشم مي خورد.

به هر روي، نيشابور پس از فتنه مغول دوباره آباد گرديد و ابن بطوطه كه درسال 735 هـ. ق ( در زمان حكومت غازان خان مغول ) آن جا را ديـده است، گويـد: «شهري معمور است و مسجدي زيبا دارد كه چهار مدرسه اطراف آن است و شهر با چهار نهر جاري در آن از فرط حاصل خيزي و كثرت ميوه ها، دمشق كوچك خوانده مي شود».

نيشابور در زمان سربداران

در سال 740 هـ. ق هنگامي كه نيشابور در زير لواي سلسله سربداران اداره مي شد، جغرافي نويس بزرگ ايراني، حمدالله مستوفي ضمن عبور از شهر نيشابور بيان نموده كه: (( دور باروش پانزده هزار گام است و بر شيوه رقعه شطرنج، هشت قطعه درهشت قطعه نهاده اند…)). باتوجه به توصيف مستوفي از شهر ساخته شده ( آباد شده  بعد از حمله مغول ) در آن زمان، مي توان دريافت كه اساس ساختمان يا نقشه ساختماني شهر به 64 ( مربع ) بخش مي شده كه بوسيله خيابان هايي يكديگر را به طور عمودي قطع مي كردند و با احتمال زياد مي توان گفت شهر نيشابور با آن نقشه شطرنجي بر اساس نقشه و اصول طراحي و شهرسازي منظم و معيني ايجاد شده بود.

نيشابور در عصر تيموري

در حمله امير تيمور گوركاني، خوشبختانه اين شهر آسيبي نديد، زيرا حكام دو ناحيه سبزوار و نيشابور، خواجه علي مؤيد سربداري و علي بيك جاني قرباني سر به اطاعت تيمور نهادند. فرستاده ويژه هانري سوم، شاهِ كاستيل و لئون ( اسپانيا )، روي گونزالس دي كلاويخو كه در ماه ژوئيه ي سال 1404 ميلادي ( تابستان 807 هـ. ق ) از نيشابور عبور كرده است شهر مزبور را بدين سان وصف مي كند: (( شهر نيشابور در ميان دشتي قرار گرفته و به دورش باغ هاي زيبايي ديده مي شود … شهر بسيار بزرگي است كه در آن همه گونه نعمت به حد وفور مي توان يافت. نيشابور بزرگ ترين شهر خراسان است. در اين جا فيروزه به دست مي آورند و هرچند اين سنگ پربها در ديگر نقاط نيز وجود دارد، فيروزه نيشابور مشهورترين انواع است . .  پيرامون نيشابور، زمين، بسيار حاصل خيز و جمعيت، فراوان است.))

اگرچه نيشابور از تهاجم و غارت لشكريان تيموري به سال 778 هـ. ق در امان ماند، ليكن زلزله هاي شديد ديگري در سال هاي 791 هـ. ق و 808 هـ. ق ( يك سال پس از جانشيني شاهرخ، پسرتيمور )، دوباره پيكر تازه برافراشته نيشابور را با خاك يكسان كرد.

بدين ترتيب، نيشابور امروزي پس از زلزله اخير ( سال 808 هـ. ق) به فرمان شاهرخ تيموري در شمال غربي شادياخ بنا نهاده شد و اگر چه ساير امراي تيموري در آباداني آن كوشيدند و نيشابور توانست پاره اي از رونق و شهرت از دست رفته خود را به دست آورد، ليكن اهميت روزافزون هرات در عهد گوركانان ايراني ( تيموري ) مانع از آن گرديد كه نيشابور به آباداني پيشين خود بازگردد.

نيشابور در عصر صفويه، افشاريه و قاجاريه

با ترقي روزافزون مشهد به لحاظ مهم ترين شهر زيارتي در دوران حكمراني صفويان، نه فقط نيشابور كم تر مورد توجه بود، بلكه مثل هرات و مشهد در معرض خطر هجوم ازبكان و تركمانان و بالاخره مهاجمان افغاني نيز قرار گرفت.

نخستين هجوم افغان ها در پايان دوره سلطنت شاه سلطان حسين صفوي باعث خرابي استحكامات و پاره اي از ساختمان هاي بي مانند نيشابور گرديد. بعد از صفويان در دوران نادرشاه، كار چشمگيري در اين شهر انجام نگرديد و تنها در سال 1160 هـ. ق با كشته شدن نادرشاه، يكي از سرداران وي موسوم به احمدخان ابدالي كه بعدها به احمد شاه درّاني مشهور گرديد، دومين هجوم افغان ها را به نيشابور سازماندهي كرد. وي ابتدا نيشابور را محاصره كرد اما در آن سال موفق به تصرف شهر نشد. سال بعد مجدداً با لشكر نيرومندتري به پشت ديوار نيشابور آمد و پس از جنگي خونين سرانجام شهر را گشود و تيغ در ميان مردم بي پناه نهاد. فريزر، سياح انگليسي، ضمن تشريح خرابي هاي وارده از دومين هجوم افغان ها بر نيشابور چنين مي نويسد: ((به شهادت كساني كه آن رويداد را ديده اند و هنوز زنده اند، بلاهايي كه از هجوم افغان ها بر سر ساكنان نيشابور آمد دست كمي از مصيبت هاي ناشي از هجوم مهاجمان تاتار نداشت. به گفته ي يكي از سالخورده ترين ساكنان نيشابور، هجوم احمدخان، شهر را چنان ويران ساخت كه در درون ديوارنيشابور يك خانه مسكوني نماندو مدت ها اين نابساماني و دربه دري ادامه داشت)).

بلاي وحشتناك چپاول و خرابي احمد خان ابدالي با رفتن وي سپري شد و عباسقلي خان بيات، گماشته احمد خان درنيشابور با دلسوزي و رعيت نوازي بي سابقه اي گروهي از رنجبران و كشاورزان متواري شهر را تشويق به بازگشت كرد و به ساختن ديوار شهر و مرمت پاره اي از خرابي ها همت گماشت.

در دوران حكومت قاجاريه نيز اقدامات عمراني چنداني صورت نگرفت، همچنان كه بسياري از جهان گرداني كه در قرن سيزدهم هجري از اين شهر ديدن كرده اند در سفرنامه هاي خود از برج و باروي ويران و جمعيت كم اين شهر كه حداكثر تا 13 هزار نفر جمعيت داشته، سخن گفته اند. به عنوان نمونه در گزارشات سفر هوتم شيندلر آمده است:

( حاكم نيشابور، پرويز ميرزا نيرالدوله است كه از شاهزادگان بسيار معقول و نجيب است. وي بر رعيت و مردم اين شهر به رضامندي حكومت مي كند. جمعيت نيشابور يازده هزار نفر است. اين شهر چهار محله دارد: سرتلخ، محله ي بالاگودال، محله ي سرسنگ ومحله ي سعدشاه ( سعيدشاه ). همچنين شهر داراي چهار دروازه است به نام هاي دروازه مشهد، دروازه ارگ، دروازه عراق، دروازه پاچنار و دو مدرسه كه مدرسه هاي گلشن و درب مسجد ناميده مي شود.

اين شهر سه قنات به نام هاي زنگي شاه، مسجد جامع، محله و سه كاروان سراي معتبر، كاروان سراي ميرزا محمدحسين مستوفي به اجاره ي هفتاد تومان كه در ابتداي بازار سرپوش واقع شده، كاروان سراي حاج رضا به اجاره ي پنجاه تومان و ديگري كاروان سراي شاه عباس كه جلوي دروازه ي مشهد وجود داشته. همچنين يازده حمام در اين شهر وجود دارد كه معروف ترين آن ها سرتلخ، ارگ و قاضي كهنه مي باشد. علاوه برآن، در اين شهر چهارصد و پنجاه دكان و شانزده شعرباف خانه وجود دارد. دروازه و برج و خندق نيشابور بسيار خراب مي باشد. ارگ نيشابور حدود 12 سال است كه كسي در آن ساكن نمي باشد.

بعـد از ديـدار هوتم شينـدلر، قحط سالي كه درسال 1288 هـ. ق بروز كـرد چـنـان اوضاع اقتصادي نيشابـور را مختل نمود كـه از ششصد باب دكان، فقط 150 باب داير بماند كه صاحبان آن ها با مرارت تمام از راه فروش نيازمندي هاي عادي مردم، زندگي گذران مي كردند.

منابع:

  • طاهری، علی، درآمدی بر جغرافیا و تاریخ نیشابور، انتشارات ابرشهر، بهار 1384.
فهرست