ياقوت در ادامه به ذكر موقعيت جغرافيايي شـهر پرداختـه و فاصـله آن را تـا ري 160 فرسخ، تا سرخس چهل فرسخ و تا مرو شاهجان سي فرسخ ذكر كرده است. مقدسـي نيـز فاصله آن را تا اصفهان سي مرحله و تا جيحون بيست مرحله دانسته است.
پيش از آغاز دوران اسلامي، نيشابور تحت الشعاع مرو قرار داشـت امـا آمـدن اسـلام نيشابور جاي آن را گرفت. در سده هاي چهارم تا حمله مغول نيـشابور شـهري بـزرگ و بسيار آباد بوده است. مؤلف ناشناس حدود العـالم )تأليف 372هـ( نيشابور را بزرگترين شـهر خراسان و »با خواسته تر« ذكر كرده است كه محل اسـتقرار سپهـسالاران بـود و كهنـدژ، ربض و شهرستان داشت. مساحت آن حدود يك فرسخ در يك فرسخ بود، جمعيـت آن
نيز زياد بود و محل بازرگانان به شمار مي رفت. از ويژگيهاي شهر نحوه تـأمين آب بـود. اين شيوه ي تأمين آب در آب و هواي نسبتاً خشك منطقه از تبخير آن جلوگيري مي كرد و در عين حال آب مصرفي را در اختيار مصرف كننده قرار مي داد. آب چشمه هـا از طريـق قنات در زيرزمين جاري مي شد و پس از رسيدن به شهر به سردابهايي كه براي اين كار آماده شده بودند، هدايت مي شد. در اين سردابها هميشه امكان دسترسي بـه آب فـراهم
بود.
شرح اين كاريزها چنين داده شده است:
»در نيشابور كاريزها دارند كه در زير زمين روانند و در تابستان سرد هـستند و با پايين رفتن از چهار تا هفتاد پله به آنها ميرسند. كاريزها در آبـادي آفتـابي مي شوند و برخي از آنها در شهر آشكار شده در كوچه ها مي گردند. مانند آنچه كه در حيره و باب معمر و … ديده مي شود .
نيشابور به سبب تقسيمات منطقه اي، مناطق و ملحقاتي نيز داشت. اين مناطق علاوه بر انتساب به نيشابور از نظر اداري و سياسي نيز تابع اين شهر بودند. احتمال دارد به همين سبب، مقدسي يكي از دلايل اهميت اين شهر را مهم بودن روستاهايش دانسته كـه آن را به خوره تبديل كرده بود، نه بسيار بودن شهرهايش.. ياقوت در تعيين حدود و منـاطق همجوار شهر، سيزده روستا و چهار خان منسوب به نيشابور را ذكر كرده اسـت: بوژگـان، خايمند، سنگان، سلومد و زوزن. در قرن چهارم هجري، شهركهـايي از حـدود نيـشابور بودند كه هر كـدام منطقـه اي وسـيعي را در برگرفتـه و كـشت و زرع بـسيار داشـتند كـه محصول عمده برخي از آنها كرباس بود. پيش از آن در آغاز سده چهارم هجـري، ابـن رسته نيشابور را شهري صحرايي ـ كوهستاني خوانده است كه شهرهايي داشـت از جملـه زام ، Zam-باخرز ،Bakharz-جوين Djuwain و بيهق علاوه بر آن سيزده روسـتا و چهار ربع داشت كه ربع ها عبارت بودند از: ريوند، تكاب، بشتفروش و مازول. روستاها نيـز شامل استوا، ارغيان ، اسفراين، جوين، بيهق، بـشت، رخ، بـاخرز، زام، زاوه، زوزن، اشـبند و
خواب )خواف( بود.» فنجكرد« نيز روستايي از روستاهاي نيشابور بود كه فنجكـردي بـه آن منسوب بود.
ياقوت در معرفي نيشابور از تركيب محلات شـهر صـحبت نكـرده اسـت و ايـن در حالي است كه به طور مسلم شهر محلاتي داشت و به مناطقي تقسيم شـده بـود. وي در معجم الادباء، ضمن سخن گفتن از ادبا و علماي نيشابور از برخي محـلات شـهر نـام بـرده است: »باخرز« محله اي كه عليبن حسين باخرزي بـه آن منـسوب بـود،» ميـدان« و »حيره« كه در زمان ياقوت ويران شده بود . و محله عسكر ياقوت در گزارش نويسي خود پس از ذكر كليات جغرافيايي و تقسيمات منطقه اي، بـه محصولات شهر پرداخته است. وي محصولات كشاورزي شهر را با ذكر ميوه و “چيزهـاي خوب زياد” آغاز مي كند و از وجود ريواس ياد كرده كه در دنيا مانند نـدارد و هـر كـدام از آنها يك من و حتي بيشتر از آن وزن دارند. »من« وزني است كه مردم آن عصر با آن كار
مي كردند و معادل پنج رطل عراقي بود. خوبي محصول ريواس علاوه بر ياقوت مورد توجه مقدسي نيز بوده است. وي چاقو و ريواس آن را بي مانند خوانده است. در حـدود العـالم جامه هاي گوناگون ابريشم و پنبه از محصولات شهر خوانده شده است.
گزارشهاي ياقوت نشان از علاقه وي به دادن دقيق ترين اطلاعات از شهر است كـه امروزه كار جغرافياي تاريخي را آسانتر كرده است. ياقوت پس از معرفي جغرافيـاي شـهر، به ذكر تاريخ نيشابور پرداخته است. او زمان فتح شهر را بـه سـال 31هــ زمـان خلافـت عثمان بن عفان سومين خليفه مسلمانان به دست عبداالله بـن عـامربن كريـز ذكـر كـرده است. شهر به روش صلح فتح شد و مسلمانان در آن مسجد جامعي ساختند. ياقوت در اين بخش نيز تفاوتها را از نظر دور نداشته، به روايت ديگري در مورد فـتح نيشابور در زمان خلافت عمر به دست احنف بن قيس اشاره كرده است كه با نقـض عهـد
مردم شهر در زمان عثمان، وي عبداالله بن عامر را اعزام كرد و او بـار ديگـر شـهر را فـتح كرد. تاريخ رخدادها و وقايع شهر از اين زمان تا سده ششم هجري كه زمـان ورود تركـان غز است مغفول مانده و عملاً ياقوت اطلاعاتي در اين بخش ارائه نداده است. به نظر مي رسد، از نظر او ورود اسلام يكي از شاخص ترين وقايع در تحولات يك شهر مي توانـست جملهباشد كه در هاي نخست شرح مناطق و شهرهاي مختلف، به آن اشـاره كـرده اسـت.
معلوم نيست كه علت اين خلأ پانصد ساله در داده هاي تاريخي يـاقوت چيـست؟ احتمـال مي رود كه يا منابع اطلاعاتي وي دراين باره اندك و ناقص بوده و يا وي برخـي رخـدادها را مهم تلقي كرده و از ديگر وقايع چشم پوشيده است. با وجود اين، مـلاك گـزينش نيـز مشخص نشده است؛ البته هرچه به زمان زندگي ياقوت نزديكتر مي شـويم، ذكـر وقـايع تاريخي بيشتر مي شود.
پس از درگيري ميان تركان غز با سلجوقيان در سال 548هـ كه با اسير شدن سـنجر سلجوقي همراه بود، اغلب مناطق خراسان تحـت تـسلط غزهـا درآمـد. ايـن امـر “سـبب مصيبت عظيمي” براي شهر شد. غزها به گواهي ياقوت به نيشابور آمده هركس را يافتند، كشتند و اموالشان را غارت كردند، به طوري كه در شهر چيزي قابل شناسايي نماند و هـر چه بود تخريب و سوزانده شد. پس از استيلاي مؤيد، يكي از غلامان سنجر، مردم شهر به محلهاي كه به آن شاذياخ گفته ميشد انتقال داده شدند. شاذياخ و ديوارهاي آن تعمير شد و آنجا از آبادترين و بهترين شهرها شد به طوري كه منافع مردم و احوال آنجا زيـاد بـود، زيرا “آنجا ديواره دهليز شرق بود و ناچار بايد در ورودي بسته ميشد”. اين وضع تا سـال 618هـ ادامه داشت و ياقوت در اقامت كوتاهي در ايـن سـال در شـاذياخ نيـشابور مانـده بود.
با اعتماد به داده هاي وي به نظر ميرسد، نوعي جا به جايي در مكان شهر به وجـود آمد. شاذياخ كه به جاي شهر اصلي برگزيده شده بـود، گـسترش و توسـعه يافـت و جـاي نيشابور ويران شده را گرفت.
منبع:
بختياري، شهلا، 1386.نيشابور و پايگاه علمي آن از منظر ياقوت حموي مطالعه موردي سده هاي چهارم تا ششم هجري، فصلنامه تاريخ اسلام، سال هشتم، شماره مسلسل 31.