تحقیق و نگارش: حسین صومعه ( hs.sunrise@gmail.com )
شناسا امّا ناپیـدا!
در بخش پیشین دریافتیم نام این روستای نامی، در منابع به گونههای پوشنگان، پشنگان، بوشتنقان، بشتنقان، بشتقان، پشتقان، نوشجان و … آمده است. وانگاه؛ در «تاریخ حافظ ابرو» نوشته عبداللله خوافی {درگذشت: 833ق} است که این نام را به گونه «فوشَنجان» میبینیم.(92) با اینکه فوشنجان، با گونههای گوناگون نوشتاری یادشده؛ جاینامی شناسا در شمار فراوانی از متون تاریخی، جغرافیایی، ادبی و سرگذشتنامهای است؛ این همه امّا، شوربختانه؛ کمترین آگاهیای از ریشه و پیشینه نام این آبادی، به دست ندادهاند. کاوش در پی این واژه و گونههای آن؛ در واژهنامهها، فرهنگها و دانشنامهها -از جمله «لغتنامه دهخدا» که جامعترین گنجینه واژگان زبان فارسی با پوشش فراگیر منابع فارسی و دارای پوششی درخور بر منابع زبانهای دارای داد و ستد گسترده و کهن با فارسی {بویژه: عربی و ترکی} است- تنها به این دیه یا قریه که در حومه و یک فرسنگی نیشابور، قرار گرفته، اشاره مینمایند؛ اما ریشه و پیشینه این نام، همچنان ناپیداست.(93) در میان متون ادبی فارسی: «اسرارالتوحید» {نوشته محمد بن منوّر در سده 6ق}، شناساترین نوشتار کهن است که در آن، گونه نوشتاری پارسی «پوشنگان» آمده و روشن نموده که «آن، دیهی است بر کنار نیشابور، و بغایت خوش که تماشاگه اهل نیشابور باشد.»(94) اما باز هم، نشانی از ریشه نام نیست!
جـایبومِ پَشَنگ
«پوشنگان»، گونهای است کهن از نام فوشنجان. اگر فوشنجان یا پوشنگان را واژهای همبست {= مرکّب}، و سامانیافته از دو بخش «فوشنج» یا «پوشنگ» + «ان» به شمار آوریم. آنگاه خواهیم داشت:
1) «فوشنج»: این واژه، برپایه دادههای واژهنامهها و فرهنگهای زبان فارسی؛ تنها در پیکر یک جاینام، بازیابی میشود که به گونههای دیگر «فوشنگ»، «بوشنگ»، «پوشنج»، «بوشنج» و «بوشنجه» نیز آمده است.(95) فوشنج، معرّب {= عربیشده} «پوشنگ»(96) و نام شهری است در نزدیکی هرات، بر سر راه نیشابور.(97) متن پهلوی «شهرستانهای ایرانشهر»، بنیان این شهر را به دوره ساسانی {شاپور یکم} نسبت داده(98)؛ اما «تاریخنامه هرات» سیفی هروی و «روضاتالجنات» اسفزاری، بنیاد این شهر را به پوشنگ {پسر افراسیاب تورانی} و نیز هوشنگ {پادشاه اساطیری پیشدادیان} نسبت دادهاند.(99)
2) «ان»: پسوند مکان؛ نشانه بودنگاه، جایگاه، خاستگاه، خانمان، زادبوم، زادگاه، کشور، میهن و مانند آن است. مانند: ایران (جای آریاییها)، خزران (جای خزر)، گیلان (جای مردم گیل)، تهران (جای گرم)، شمیران (جای سرد)، سپاهان {اصفهان} (جای سپاه) و چون اینها. همچنین؛ در ایران باستان، در نامهای شهرها و دِهها؛ «ان» را به نام سازنده آن میپیوستند. برای نمونه هوشنگآباد را «هوشنگان» میگفتند.(100)
با این پیشینه؛ آیا میتوان پوشنگان نیشابور {= فوشنجان} را همچون پوشنگ هرات {= فوشنج}؛ نامگرفته از یک شخصیت اساطیری به نام پشنگ دانست؟ «پَشَنگ» [Pašang] یا «پَشَن»، نام چند تن از پهلوانان و شاهان باستانی {= اساطیری} است:
2-1) نام برادرزاده فریدون و پدر منوچهر: «فریدون»، کسی است که بر ضحاک، پیروز شده و جشن مهرگان را بنیان گذاشت. او فرمانروایی ایران را به پسرش {= «ایرج»: نیای ایرانیان} داد. فریدون، دختر ایرج را به همسری برادرزاده خود {پشنگ} در آورد و «منوچهر»، از این همسری، پدید آمد. منوچهر، سرانجام به فرمانروایی ایرانشهر {= ایران بزرگ باستان} رسیده و به یاری پهلوانان نامدار: کارن کاویان، سام نریمان، گرشاسب و قباد؛ داد از بدخواهان ایرانزمین ستاند.(101)
2-2) نام پدر «افراسیاب»؛ که نسبش با پنج واسطه به «تور» {= نیای تورانیان} پسر «فریدون» میرسد. «افراسیاب» چندی بر ایرانشهر چیرگی یافت؛ فرمانروایی او با اینکه سودهایی برای آبادانی ایران داشت اما فرجام ایرانزمین را به آشفتگی و ویرانی کشانید. سرانجام، «رستم» او را شکست داد و از ایران، به بیرون راند.(102) پشنگ، همچنین نام پسر افراسیاب، و نام دیگر او «شیده» است(103)؛ او از پهلوانان و سران سپاه افراسیاب در جنگ با ایرانیان بود او در جنگ بزرگ میان کیخسرو و افراسیاب، کشته شد.(104)
2-3) نام داماد توس، سردارد ایران(105)؛ «توس» از پهلوانان و سپهسالاران ایرانی دوران کیخسرو است. بنیان شهر «توس» را به وی نسبت دادهاند.(106)
2-4) نام جایی که در آن، میان توس {سردار ایرانی} و پیران ویسه {سردار تورانی} جنگی رخ داد و آن جنگ به «جنگ پشن» یا «جنگ لادن» معروف است.(107)
در پی روایتی اساطیـری
همانا در پیشینه اساطیری نیشابور؛ نشانههایی است که شاید بتوان پیوندی میان آنان و روایت اساطیری از ریشه نام پوشنگان یا پَشنگان نیشابور باز جُست. آنجا که ابوعبدالله حاکم؛ از ویرانی کهندژ نیشابور به نیروی توفان، آگاهی میدهد و تا زمان ایرج پور فریدون نیز رسیدگی به این دژ سنگی {= «قلعه حجریه»} به درازا میکشد؛ تا اینکه سرانجام «… افراسیابِ ساحر با لشکر عظیم بر مُلکِ ایران غلبه کرد و شهرها خراب میکرد … در اثناء اینکه در مُلک ایران میگشت به صحراءِ قهندز {= دشت نیشابور} رسید … میدانی وسیع دید، از اینطرف کوهی قوی خوشمنظر {= کوه نشابور؛ بینالود بزرگ}. از آنطرف کوهی مقابل {= رشتهکوه جنوب دشت نیشابور}. از جوانب جبال و تلال، بوصف ایصال؛ وادیها روان، چشمهها جاری، اشجار مثمره، ثمار لذیذ، میدانی مستدیر، جبال محیط {= در کران کوهها و تپهها و پیوسته به آنها: رودهای روان، چشمههای رونده، درختان میوهدار و میوههای خوشگوار؛ زمینی هموار که کوهها آن را در میان گرفتهاند}. در شگفت افتاد. قلعه اعلاءِ قهندز {کهندژ}، بنا کرد …» حاکم همچنین خبر میدهد که در زمان «ایرج»، بنای کهندژ؛ بزرگتر و گستردهتر شده و در دوران فرمانروایی «منوچهر»، باز هم بر بنا و شمار ساکنان کهندژ، افزون شد و او بود که برای این دژ بزرگ، خندق و آتشگاه ساخت.(108)
با نگاه به گزارش حضور ایرج و افراسیاب و منوچهر در نیشابور دوران اساطیری؛ آیا میتوان پیوندی میان «پشنگ، نواده ایرج و پدر منوچهر» یا «پشنگ، پسر افراسیاب»، و دهکده پشنگان نیشابور پنداشت و آن را سرزمینی منسوب به حضور، فعالیت یا بنیانگذاری یکی از این شخصیتهای اساطیری دانست؟ یا چنانکه در بخش پیشین گفته شد باید فوشنجان را واژهای دگرگونییافته از «بوستانگان» و «بُستانگانِ» پارسی به «بُشتنقان» و «بُشتقان» و «بُستقان» عربی با گستره معناییِ: سرزمینی که دارنده باغهای و بوستانهای پرشمار است؛ به شمار آوریم؟
بیفزاییم: در گفتار بومی منطقه؛ گاه؛ عوام، این روستا را «پشینگو» [pəšingo] میخوانند. واژه نشابوری «پشینگو»؛ همبستی است از «پشینگ» + پسوند نشابوریِ «ـو» یا «-ُ» {که به آوای –ُو /ow/ نزدیک میشود؛ بدین گونه: pəšingow} و همان پسوند مکان «ان» است. این پسوند، در جاینامهای دیگری همچون بِجو {bejo: بوژان}، اَردسمو { ardəsmo: اَردِسمان}، رینگو {ringo: رنگان} و … دیده میشود. دگدو {degdo: دیگدان}، استقو {astəqo: استخوان}، پهلوو {pahləvo: پهلوان}، کلو {kəlo: کلان}، قبرستو {qabrəsto: قبرستان} و …، از واژههای دیگر این گویش است که واکه و همخوانِ «ان» زبان فارسی معیار، به «-ُ»یِ گویشی، دگرگون میشود.
اما بخش اول واژه پشینگو، یعنی «پشینگ» [pəšing] که بنیاد این واژه همبست را تشکیل میدهد؛ در گویش نیشابوری، به معنای پاشیدن و پراکندن آب و مایعات است.(109) در دفتر «سالار» عباسعلی حشمتی –شاعر نشابوریسُرای معاصر- میخوانیم:
بَس کی دیلش پورَه با اُ؛ با همه، چینگ د چینگ منه
آوِ لُگو-شکسته رَ ور رویِ کی پشینگ منه(110)
از بس که از دستِ او دلِ پُری دارد {خشمگین و رنجیده است}؛ سر به سرِ همه میگذارد {با همه، در گیر کشمکش است}؛ آبِ کوزهیِ شکسته را بر روی چه کسی میپاشد؟!
«پَشَنگ» [pa.šang] و «پیشینگ» [pi.šing] (ترشح آب و غیر آن)؛ در پارسی میانه {پارسی پهلوی} به گونه [paššing] {پَشینگ} کاربرد دارد.(111) مصدر پشنجیدن [pašanĵīdan] در زبان پارسی میانه: ترشح کردن، پاشیدن، نم زدن، تراوش کردن است. چنانکه در «زَندِ خُردهاَوِستا» آمده:
پاشیدن، نم زدن، تراوش کردن است. چنانکه در «زَندِ خُردهاَوِستا» آمده:
“ān Ī paššanĵēd, pawāk ēd kē hu-šikōhtar, xwēdēnēd”
«آن که بپشنجد، پاک است، که باشکوهتر زمین را بخیساند.» همچنین در جایی دیگر از همین متن:
” āb Ī weh … paššanĵēd”
«آبِ بِه … بپشنجد»(112) و شاعری به نام «لبیبی» به فارسی دری گوید:
به خنجر، همه تنش انجیدهاند {=ریز ریز کردهاند}
بر آن خاک، خونش پشنجیدهاند {= پاشیدهاند}(113)
و گفتنی است: شماری از باشندگان بومی منطقه، در اشاره به نام عوامانه «پشینگو»؛ از گستردگی زمینها و کشتزارهای پیرامون این آبادی کهن، یاد میکنند. همانا با همسنجی پیشینه پیشگفته در فارسی پهلوی و دری؛ و برداشت باشندگان بومی از درونمایه این نام؛ بایسته است گونهی «پَشَنگان» یا «پَشینگان» {به معنای مجازیِ: جایِ دارایِ زمینها و کشتزارهایِ گسترده و پراکنده بر پیرامونِ آن} را در جایگاه یکی از ریشههای گمانی؛ البته بر پایه «برداشت عامیانه» از نام فوشنجان؛ مطرح نماییم.
از نگاهی دیگر: پُرآبی و شادابی این دهکده را -که در نوشتارهای کهن، موج میزند {و در بخشهای بعدی، ویژهگانه به آن خواهیم پرداخت}، با گفتار محمد مقدسی درباره این دهکده خرّم، گِرد آوریم: «قریه بشتقان … هی أربع محلات، الدور وسط البساتین و الأَنهار تخترقها»(114) دهکده فوشنجان{-ِکهن} «چهار بخش دارد، خانههایش در میان باغهاست که نهرهایشان میشکافند.»(115) اینک؛ آیا این پوشنگان با نهرهای خروشندهاش؛ بازگوینده و برازنده درونمایه «پشینگان» یا «پشنگان» نیست؟!
آن رودهای تیز و پرآبِ گردانندهیِ هفتاد-آسیاب؛ نگینوار قطرهها و لختههای آب را؛ سرگردان و رها؛ در میان خاکیِ سبزِ زمین و آبیِ روشنِ آسمان؛ به پایکوبی وا میدارند؛ چونان که ابونصر جوهری را در این کران شورانگیز؛ گریزی نیست، مگر سرودن:
فُرصَتُکَ الیومَ فاغتَنِمها،
فکلُّ وقتٍ سواه فانِ(116)
چه باک! این اقلیمِ درخشانِ الهامبخش را شاینده و برازنده نام «پشینگان» یا «پشنگان» دانیم. فوشنجان کهن، جایی که نهرهایش میپشنجند و رودهایش میشکافند! آری؛ این همه هست و امّا باز هم؛ همه، این نیست.
هر آیینه؛ باید چشم به راه آینده داشت؛ شاید دست یاختن به نشان و گواهی در زیر خروارها خاک پشتهای کهن، یا در نهانگاه دخمهای کور و یا در دل گنجینهای ناگشوده؛ در گوشهای ناپیدا نه تنها در خاک نشابور که در هر جای از این کُره خاکی؛ آغاز باستانی فوشنجان را روشنا سازد. اما تا آن هنگام، بدانیم: پوشنگان نیشابور را پیشینهای است همراه با باغ و بستانها و نهرهایی که بینندگان را به شگفتی انگیخته؛ و یا جایگاه و گردشگاه بزرگان نامی که بانگ آوازه نام آنان روزگاران را در نوردیده است.
از وادی بوشنقان تا رود بوجان
در «تاریخ نیشابور» حاکم، از سه رودخانه یاد شده که به شهر نیشابور، اندرون میشوند: «آن وادیها {= رودها} که به شهر جاری میشود و شُرب باغات و با داخل شهر است: شغابددبیر و وادی بوشنقان و خرو است.»(117) به فراخور درونمایه این نوشتار {جغرافیای تاریخی پوشنگان}؛ در میان این سه رود، «وادی بوشنقان» {رود پوشنگان(118)} در کانون نگاه ما جای دارد. در ارج و وهاکِ این روخانه، نوشتار مَقدِسی، جغرافیدان نامدار سده 4ق، بسنده است: «و لهم نهر علی فرسخ بقریة بشتقان یدیر سبعین رخی» و {نیشابوریان} در یکی فرسنگیشان، در دیه پوشنگان، نهری دارند که هفتاد آسیاب، بر آن میچرخند. (119)
مازُل، نام کهن ناحیهای است که فوشنجان {بشتنقان، بوشنقان یا پوشنگان} در آن جای دارد(120) و مقدسی در «احسن التقاسیم» از «ماء مازُل» {آبِ مازل} در شمار شگفتیهای نیشابور یاد کرده(121)؛ میدانیم که مازُل، ناحیهای است گسترده در میانه کوه نشابور {بینالود} و شهر نشابور. متون کهن؛ ادگ {در شرق ناحیه مازل}، فرخک و فوشنجان(122) و متون سده پیشین، از داشت {دشت؛ در شرق} در شرق تا کرّآب {گراب} و آبغوی را {در غرب} از توابع مازُل {ماذول} برشمردهاند.(123) از خاور تا باختر این ناحیه؛ 4 آبراهه عمده با جهت کلی شمال به جنوب، پا گرفته است: رودهای «بوژان» {گذر مسیل آن از فوشنجان}، «روی یا باغرود» {از شرق فرخک}، «غار» {از شرق روستای غار}، «فاروب رومان» {از شرق عیشآباد و میرآباد}.
آبِ مازُل که شگفتی مَقدِسی را برانگیخته کدامیک است؟ در این مایه، میدانیم: تنها گفتار وی از رودهای ناحیه مازُل، درباره همین «نهر بشتقانِ» هفتاد آسیاب است. و او، بیدرنگ در پی این گفتار، مینویسد: «و حکی لی عن ابی نصر العبدویّ انه قل لو جمعت المیاه فی نیسابور، لزادت علی دجلة بغداد …» سخن ابونصر عبدوی را برایم بازگو کردند که میگفت: اگر آبهای نیشابور را گرد هم میآورند از دجله بغداد پیشی میگرفت.(119)
همو، در جای دیگر؛ به نهرهایی اشاره مینماید که در میان باغهای این دیه جاری است.(124) میتوان پنداشت که باشندگان روستا، از آب رود بزرگ بشتقان، شاخهها و جویهایی برای آبیاری باغهایشان میگرفتهاند؛ روشی که امروز نیز در روستا-رودها جاری است. به هر روی؛ جریان رود بزرگ بشتقان در دل روستا؛ چنان سرسبزی، سرزندگی و خرّمی را ارزانی پوشنگان کهن داشته که دستمایه هنرورزی ادیبی بزرگ به نام ابونصر جوهری {سده 4ق} را فراهم آورده و دستامد آن چکامهای است که با دو بیت آغازین زیر:
یا ضائِعَ العُمر بالأمانی
أما تَرَی بَهجَة الزَّمانِ
فقُم بنا یا أَخا الملاهی
نَخرُج إِلی «نهر بُشْتَقَان»
و این چکامه، که در بخشهای بعدی بِدان خواهیم پرداخت؛ با فراوانی بسیار، در کتابهای نامدار زبان عربی، یاد شده(125) چنانکه بدین راه، «نهر بشتقان» در شعر و ادب جهان عرب، نامی بسیار آشناست. دیگر اینکه؛ نام این رودخانه در «نزهة القلوب» {نگارش: 740ق} به گونه «آب بوشنقان»(126)؛ در «کتابچه نیشابور» میرزا عبدالکریم درّودی {نگارش: 1296ق} به گونه «رودخانه بوشان»(127) و در «راپورت مملکت خراسان» حاجی محمد میرزای مهندس {نگارش: 1295ق} به گونه «رود بوجان»(128) آمده است.
سرچشمه رودخانه
ابوعبدالله حاکم، در بازگویی فراوانی منابع آب نیشابور؛ چندین گواه آورده، که یکی از آنها «عَینِ اخضر» است: «از عَینِ اَخضَر و آب انبوهِ آن -که در کوه است- چه مجال مقال است.»(117) این «عین اخضر»، همان دریاچه «چشمهسبز» است بر فراز کوه نشابور {بینالود}. در «نزهةالقلوب» حمدالله مستوفی {درگذشت: 750ق} است که: «آب بوشنقان، از حدود چشمهسبز بر میخیزد و تا نشابور برسد {= میرسد}.»(126) در جایی دیگر از همین کتاب، آمده است: «و آبِ رود، از کوهی میآید که در شمال شرقی نیشابور است و آن کوه، به غایت {= بسیار} بلند است … بر جانب شمال، بر قبّه کوه، مسافت پنج فرسنگ بر کربوه {= گریوه: گردنه یا پشته کوه} برآید چشمهایست که چشمهسبز میگویند …»(129) گای لسترینج {1854-1933م؛ ایرانشناس}، با بهره از نوشتار مستوفی، میگوید: در «پنج فرسخی شمال شهر، در سرچشمه رودخانه نیشابور {رود بشتنقان}؛ به قول حمدالله مستوفی: چشمهای است که چشمهسبز میگویند و آبی شیرین و سبز بیرون میآید و امیرچوپان بر لب آن چشمه، کوشکی ساخته است. و در جای دیگر گوید: دریاچه چشمهسبز، دورش یک فرسنگ بود از او دو جوی بزرگ است که به نیشابور و طوس میرود؛ هر یک، زیادت از بیست آسیاب گردان بود و هیچ ملاحی {= شناگری} آن بحیره {= دریاچه} را نمیتواند برید و به قعرش نمیتواند رسید.»(130) برداشت لسترینج از گفتار مستوفی؛ ما را به این پنداشت رهنمون میسازد که «چشمه سبز»، دست کم در سدههای میانه؛ سرچشمه رود بشتنقان بوده است.
اما گفتار حمدالله مستوفی، پیش روی ماست: «آب بوشنقان، از حدود چشمهسبز برمیخیزد.»(126) و این گفتار، نشانگر جای روشن و دانستهای برای سرچشمه رود بوشنقان نیست. گزارش میرزای مهندس {پایان سده 13ق} را نیز بیفزاییم که «طرف شمالی رود بوجان {= نام امروزین رود بشتنقان} به بُعدِ سه فرسخ، چشمهای است مشهور به چشمه سبز.»(128) همانا این گزارش نیز، گویای یکی بودن سرچشمه رود پوشنگان با چشمهسبز نیست. آنک؛ بازبینی تصاویر ماهوراهای و همچنین منابع جغرافیایی امروز نیز بر سرچشمه بودن چشمهسبز بر این رود، گواهی نمیدهد. به گفتار دیگر: رودخانه بوژان {که از روستای فوشنجان یا بوشنقان کهن میگذرد}، در 23 کیلومتری شمال خاوری نیشابور؛ از کوههای «گودزرد»، «بوژان» و «سیاهخانی» از رشتهکوههای بینالود، سرچشمه میگیرد.(131)
از کوه نشابور تا شهر نشابور
کتاب «تاریخ نیشابور» حاکم از جریان وادی بوشنقان در درون شهر نشابور خبر میدهد.(117) و در میانه راه آب پوشنگان {وادی بوشنقان} تا شهر؛ آن چهل آسیاب میچرخیدهاند که به نقل از مَقدِسی {سده 4ق}، از آنها یادکردیم. و بر پایه نوشتار مستوفی {سده7ق}: «از کوه تا نیشاپور، دو فرسنگ، بیش نیست. و در این دو فرسنگ، برین رودخانه، چهل آسیا ساختهاند و آب، چنان تیز آید که یک خروار گندم در دلوِ آسیا {= ظرف یا مخزن آسیاب} میکنند؛ به مقدار سر دو جوال دوختن آن، یک خروار آردشده میباشد چنانکه درازگوش، در دنبال هم میرسد {= آسیابها بسیار پُرکار هستند}.»(129) رودخانه، در مسیر خود تا شهر نشابور، از چند روستا میگذرد. به گزارش حاجیمحمد میرزای مهندس {به سال 1295ق}: «نیم فرسخ از بوجان {= بوژان} که این رود دور میشود؛ به دو قلعه میرسد: قلعه سمت راست را بوجآباد {= بوژآباد} و قلعه طرف چپ را حصار نامند. فاصله این دو قلعه، تقریبا هزار قدم؛ و رود مزبور، از این قلعه منشعب گردد. نهری برای زراعت و کشت نیشابور؛ و بعضی از این آب به فوشنجان میرود.»(128) و به گفته میرزا عبدالکریم درّودی {به سال 1296ق}؛ زراعت فوشنجان، از آب رودخانه بوشان {بوژان} مشروب میشود.(127) آنک؛ رودخانه با جهت مایل به جنوب شرق، پوشنگان را پشت سر گذاشته و پس از پیمایشی یک فرسنگی؛ به شهر قدیم نیشابور که در حومه جنوب شرقی کنونی است، اندرون شده و از شرق کهندژ {تپه باستانی تربآباد کنونی} میگذشت.(132)
سپس؛ یک فرسنگ، در درون شهر میپیمود و چندین قنات؛ از آن، آب میگرفت(133) و چنانکه مستوفی گوید: «در شیب مساکن {= خانهها} و در آنجا عمارات و حوضخانهها ساخته»اند.(129) رود «در زِبَر خانهها جاری بود» و هر خانه، از راه قناتی که از آن عبور میکرد از نهر(134) آب، بر میداشت. «کسانی به حفظ نهر، مجری و نظم و ترتیب آب و تقسیم آن، گماشته بودند.» خانههایی بودند که به ژرفای صد پله به پای قنات میرسیدند. هنگامی که قناتها، شهر را پشت سر میگذاشت و «به اراضی بیرون شهر میرسید؛ آب آن، بر زمین، مسلط میگردید»؛ و کشتزارها و باغستانهای خارج شهر را سیراب میکرد.(135)
از شهر نشابور تا شورهرود
بر پایه گفتار مستوفی؛ طول وادی بوشنقان، چهار فرسنگ {نزدیک 24 کیلومتر} است.(126) این رودخانه، پس از پیمودن پوشنگان و دیههای بالادست؛ به قناتهای درون شهر روانه شده؛ مصارف شهری را تامین نموده؛ و سرانجام، زمینهای کشاورزی پاییندست را سیراب میکرده؛ وانگه، در موسم بهار {و یا در هنگام بارندگی فراوان و پُرآبی}؛ همچون رودهای دیگر ولایت نشابور، به «شورهرود» {«کالشور» امروزین} میپیوسته است.(136)
اینک؛ چنانکه مسیر رودخانه بوژان را پی گیریم؛ این آب از سرچشمه بر کران آبادیهای بوژان، حصار، تحت منظر میپیماید تا در کیلومتر 18 از میانه روستاهای حمیدآباد و فوشنجان گذر نماید؛ اینک، آبراه مسیل {گذرگاه سیلاب} است که در کیلومتر 22 از بزرگراه 44 {مشهد – نیشابور – تهران} و روستای سعدآباد عبور نموده و پس از گذر از میان روستاهای روستاهای شیخلان و فیلخانه {در محدوده محله کوی معقل شهر کهن}؛ با پیمودن کمی بیش از 24 کیلومتر، از جبهه شرقی به جبهه غربی محوطه باستانی تپه تربآباد {کهندژ: هسته نخستین شهر کهن} عبور مینماید و پس از کیلومتر 25 است که از میان مجموعه باغ و آرامستان فضلبن شاذان {باغ و گورستان حسین شهر کهن} و روستای لکلک آشیان گذر مینماید. پس از این؛ روستاهای محمودآباد، نوبهار، جوری، قلعه نو، فردوس، صدرآباد را، در همسایگی اما با فاصلهای از مسیر این آبراهه کهن خواهیم داشت تا اینکه مسیل یادشده، در حدود کیلومتر 37 جنوب(137) به کمارتفاعترین ناحیه دشت نیشابور -رودخانه کال شور- میپیوندد.
باری؛ پوشنگانرود کهن -رودخانه «بوژان» امروزین- که کیلومترها پیشتر از پیوستن به شورهرود نشابور {کالشور امروزین}، و حتی پیش از فوشنجان {پوشنگان}؛ هویت و ریخت مسیل، به خود میگیرد؛ در سدههای میانه، «وادی بوشنقان» خوانده میشد. آسیابهای فراوان بر آب تند و تیز آن، میچرخید؛ و این آب، به کاریزها و آبسَراها و حوضخانههای پُرشمار کهندژ در مرکز حیات اجتماعی و اقتصادی نیشابور میرسید و به شهر و مردم آن، جنبش و شور زندگی دوچندان میبخشید. این پوشنگانرود و رودهای دیگر این دشت؛ دورانهاست که نه تنها منابع حیات کهنشهر را پایدار داشته؛ نک، در راه خود، رودکدههایی آبادان را پابرجا مینمایند. آبادیهایی همچون پوشنگان؛ گردشگاه یاران و دیدارگاه بزرگان …
یادداشتها و پانوشتها:
92. مجتبوی، سیدحسن؛ محقق نیشابوری، جواد، نظریان، حسن، «فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور»، نیشابور، دانشگاه آزاد اسلامی، 1392، ص88.
93. در این کاوش، «لغتنامه دهخدا»، «فرهنگ فارسی معین»، «دایرة المعارف فارسی مصاحب»، «فرهنگ بزرگ سخن»، «فرهنگ عمید» و «دانشنامه دانشگستر» بررسی شده است. گفتنی است: «پشنگان» همچنین قریهای است از توابع بلوک کربال در سه فرسخی میانه شمال و مغرب گاوکان – قصبه یا مرکز بلوک کربال، در بیش از 10 فرسنگی شیراز. بنگرید: فسایی، حسن بن حسن، «فارسنامه ناصری»، تصحیح منصور رستگار فسائی، تهران: امیرکبیر، 1382، ج2، ص1453-1454.
94. «اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید»، محمد بن منور، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1393، ج1، ص98.
95. دهخدا، علیاکبر، «لغتنامه»، تهران: دانشگاه تهران، 1377، ج4، ص5797.
96. همان، ج11، ص17238.
97. همدانی، علیکرم، «پوشنگ» در «دائرهالمعارف بزرگ اسلامی»، تهران: مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج14، ص50.
98. “Šahrestānīhā ī Ērānšahr: A Middle Persian Text on Late Antique Geography, Epic, and History”, Translated by Touraj Daryaee, Costa Mesa: Mazda Publishers, Inc, 2002, p.14, 18.
99. سیفی هروی، سیف بن محمد، «تاریخنامه هرات»، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: اساطیر، 1383، ص63؛ زمچی اسفزاری، معینالدین محمد، «روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات»، تصحیح و تعلیقات محمدکاظم امام، تهران: دانشگاه تهران، 1338، ج1، ص54-55.
100. هاجری، ضیاءالدین، «فرهنگ وندهای زبان فارسی»، تهران: آوای نور، 1377، ص75-76.
101. قلیزاده، خسرو، «فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی»، تهران: کتاب پارسه، 1392، ص315-317، 391-392.
102. همان، ص 153، ص85-87.
103. یاحقی، محمدجعفر، «فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی»، تهران: فرهنگ معاصر، 1391، ص264.
104. شریفی، محمد، «فرهنگ ادبیات فارسی»، تهران: فرهنگ نشر نو، 1387، ص929.
105. یاحقی، همان.
106. قلیزاده، همان، ص168.
107. یاحقی، همان.
108. حاکم نیشابوری، همان، ص196-197.
109. نگارنده.
110. حشمتی، عباسعلی، «سالار: مجموعهای از فرهنگ عامه، اشعار و دوبیتیها با گویش نیشابوری»، تهران: امید مجد، 1397، ص97.
111. حسندوست، محمد، «فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی»، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1395، ص707، 705.
112. منصوری، یدالله، «بررسی ریشهشناختی فعلهای زبان پهلوی»، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1384، ص322.
113. حسندوست، همان، ص705.
114. مقدسی، محمد، «رحله المقدسی؛ احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، حرّرها و قدمها شاکر لعیبی، ابوظبی: دارالسویدی، 2003م، ص274.
115. مقدسی، محمد، «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۱، ج2، ص463.
116. باخرزی، علی بن حسن، «دمیه القصر و عصره أهل العصر»، تحقیق و دراسه محمد التونجی، بیروت: دار الجیل، 1993م، ج3، ص1491-1492.
117. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، «تاریخ نیشابور»، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه، 1375، ص214.
118. شفیعی کدکنی، محمدرضا، «تعلیقات» در «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، تهران: آگه، 1375، ص281.
119. مقدسی، محمد، «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، قاهره: مکتبة مدبولی، 1991م، ص329.
120. حاکم نیشابوری، همان، صص215، 284.
121. مقدسی، همان، ص333.
122. صومعه، حسین، «نگاهی به جغرافیای تاریخی ناحیه مازل نیشابور؛ بخش (2): مازل، آبادانی و آبادیهایش»، هفتهنامه خیامنامه، سال دوازدهم، ش408، شنبه 1 دی 1397، ص4.
123. درّودی، میرزا حسین بن عبدالکریم، «کتابچه نیشابور؛ گزارش روستاهای نیشابور در سال 1296 قمری»، به کوشش رسول جعفریان، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1382، صص167-176.
124. همان، ص317.
125. باخرزی، علی بن حسن، «دمیه القصر و عصره اعل العصر»، تحقیق و دراسه محمد التونجی، بیروت: دار الجیل، 1993م، ج3، ص1491؛ حموی، یاقوت، «معجم الادباء؛ ارشاد الأریب إلی معرفه الأدیب»، تحقیق احسان عباس، بیروت: دار الغرب الاسلامی، 1993م، ج2، ص657؛ قفطی، جمالالدین، «انباه الرواه علی انباه النحاه»، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دارالفکر العربی، 1986م، ج1، ص232؛ صفدی، صلاحالدین، «الوافی بالوفیات»، تحقیق و اعتنا احمد الأرناؤوط و ترکی مصطفی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 2000م، ج9، ص70؛ فیروزآبادی، مجدالدین، «البلغه فی تراجم ائمه النجو و اللغه»، تحقیق محمد المصری، دمشق: دار سعدالدین، 2000م، ص89.
126. Mustawfī Qazvīnī, Ḥamd Allāh, copied by Muḥammad Zamān ibn Sayyid Murād al-Ḥusaynī with transcription completed 5 Shaʻbān 1051, archived in University of Michigan, p486.
127. درّودی، همان، ص169.
128. محمد میرزای مهندس، «راپورت مملکت خراسان با بعضی ملحقات آن»، به کوشش قدرتالله روشنی در «میراث اسلامی ایران»، به کوشش رسول جعفریان، قم: کتابخانه عمومی حضرت آیتالله مرعشی نجفی، 1376، ص550.
129. مستوفی، حمدالله، «نزهة القلوب» ، تصحیح محمد دبیر سیاقی، تهران: طهوری، 1336، ص182.
130. لسترینج، گای، «جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی»، ترجمه محمود عرفان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1386، ص412.
131. جعفری، عباس، «گیتاشناسی ایران»، تهران: موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب، 1379، ج2، ص134.
132. برای آگاهی از ساخت شهری و جابجایی نیشابور در گذر دروانها بنگرید: عینیفر، علیرضا؛ میرزا کوچک خوشنویس، احمد، «بازآفرینی تصوری شهر از متون تاریخی: نیشابور غازانخانی»، فصلنامه هنرهای زیبا (دانشگاه تهران)، ش 11، تابستان 1381، ص87.
133. لسترینج، همان، ص411.
134. لسترینج در اینجا عبارت «نهر سغاور» را آورده و بیدرنگ نوشته است: «این نهر از قریه بستنقان {فوشنجان} که مجاور نیشابور است به سمت نیشابور، جاری میگردید.» به نظر میرسد که وی، نهر بشتنقان را با نهر سغاور یکی پنداشته؛ و همانا چنین نیست. در نوشتاری دیگر به بازشناسی رودهای نیشابور بر پایه متون کهن، خواهیم پرداخت.
135. لسترینج، همان، صص411، 410.
136. لسترینج، همان، ص413.
137. در کتاب «رودخانههای ایران» نوشته یدالله افشین (وزارت نیرو، 1372، ج2؛ ص354)؛ طول این رودخانه از سرچشمه تا کالشور، 37 کیلومتر ذکر شده است.