تحقیق و نگارش: حسین صومعه ( hs.sunrise@gmail.com )
- پیشگفتار
در بخشی از سنگنبشته پارسی داریوش اول (549-486 پیش از میلاد)، کشفشده در تنگه سوئز، چنین آمده است: « من پارسیم و به دستیاری پارسیان، مصر را گشودم و فرمودم از آب روانی که نیل نام دارد و در مصر جاری است، به سوی دریایی که از پارس به آنجا میروند، این «کال» را بکنند و این کال کنده شده و چنان که من فرمان دادم و کشتیها روانه شدند از مصر از درون این کال به پارس، چنانکه اراده من بود.»(1)(2) این آبراهه که به دستور داریوش در سوئر ساخته شد را امروز «کانال سوئز» مینامیم هر چند پارسی خواهد بود اگر آن را «کال سوئز» بنامیم. «کال»، این واژه کهن پارسی(3)، هرچند زمانهاست که از فرهنگها و واژگان رایج فارسی، رخت بربسته اما در زبان و گفتار مردم نیشابور و برخی جاهای دیگر خراسان و ایران، زنده و رایج است(2) و ما نشابوریان، آبراههای را که از میانه شهرمان میگذرد «کال منوچهری» میخوانیم.

یادکرد «کال منوچهری» از آنجا آغازنامه گردید و بر پیشانی گفتارمان نشست که این رود، افزون بر دربرگرفتن چندین باغ و عمارت و بنای تاریخی و فرهنگی و آیینی در کران خود (که از نگاهی: نماد و نمایی از قدمت و پیشینگی شهر «معاصر» نیشابور به شمار میآید)؛ واژهای اصیل را نیز در نام خود، در گفتار روزمره نیشابوریان، ماندگار و پُرتکرار ساخته است. چیزی که هم قدمت و اصالت و هم در دل این زیستبوم نشابور، جاری است؛ درست مانند «گویش نیشابوری» … باری؛ یادکرد واژه کهن «کال» و رودخانه خاطرانگیز «کال منوچهری» در دیباچه این نوشتار، بهانهای است برای نماراننگاهی به پیشینه زبان مردم نیشابور و گویش نیشابوری که با گوشهچشمی بر جایگاه فرهنگشهر خراسان در زبان و ادب پارسی، به پیشواز آن رفتهایم.
2. شهری شناسنامهدار
برجستهترین نقش نیشاپور در تاریخ ایران، نقشی است که در عرصه «فرهنگ و دانش» از خود بر جای گذاشته.(5) نیشابور سدههای نخستین هجری، کانون دانش و گاهوراه شاعران، سخنوران و دانشمندان ایران بوده است(6) چنانکه در این قرون، این فرهنگشهر خراسان، در کنار دیگران سامان پُرنامدار ایران: بخارا، سيستان، غزنين، گرگان، چغانيان، ري و سمرقند از مراكز مهم ادبي ایران به شمار میآمد.(7) در این مایه، بازگویی دو گواه، بسنده خواهد بود؛ نخست اینکه: ابوحاتم رازی (متوفی 322 هـ.ق)، در کتاب «الزینه فی الکلمات الاسلامیه»، که از قدیمترین اسناد مربوط به آغاز شعر فارسی است، نخستین شاعر پارسیگوی را مردی از اهالی نیشابور دانسته(8) و دیگر اینکه: گفتهاند قصیده معروف و نوستالژیک «بوی جوی مولیان آید همی – یاد یار مهربان آید همی» سروده رودکی (پدر شعر فارسی)، در نیشابور و به سال حدود 320 هجری (در زمان حکومت نصر بن احمد بن نصر سامانی) سروده شده است.(9)
به هر روی؛ بوم نشابور ((Nəshabur، هیچگاه از سخنسرایان شگرفآفرین پارسیگوی، خالی نبوده و بزرگنامدارانی همچون: امیر معزی نیشابوری، رضیالدین نیشابوری، اشهری نیشابوری، لطفالله نیشابوری، نظیری نیشابوری، محمدتقی ادیب نیشابوری، محمدرضا شفیعی کدکنی و … از جمله فرزندان نیشابورند که رشته رایومند(10) پیوند این بر و بوم را از دیرینروزگاران تا امروزگان سخن و ادب فارسی، پایدار ساختهاند و برخاستن بُرزینپایهگانی همچون خیام و عطار و تکاپوهای شیفتگانهی پارسایانی همچون ابوسعید ابوالخیر، شناسا و نمادگر نشابور در جایگاه یکی از پایگاههای برجسته جغرافیای فرهنگی زبان و ادب پارسی است؛ و در این میان، آنچه نشابور را از دیگر پایگاههای شناسنامهدار ادبی ایران همروزگار ما، شناساتر مینماید، پیوند ژرفاوند زبان مردمان این دیار، با میراث کهن زبان و ادب پارسی است: یعنی آنچه در سخن خیام و عطار و بوسعید و حکیم توس و بیهقی دبیر و دیگر سخنآفرینان ولایات نشابور خراسان(11) آمده است.
3. پیشینه گویش نیشابوری
جایگاه برجسته و فرازنده فرهنگی نیشابور در تاریخ ایران و نقشآفرینی این فرهنگشهر در جایگاه یکی از استوانههای دیار خراسان، مایهای است که در آثار نویسندگان و پژوهشگران نامدار بدان اشاره شده(12) و گمانی نخواهد بود که یکی از دلایل فرازندگی فرهنگی نیشابور؛ توانمندی و پُرمایگی زبان و گویش باشندگان این دیار باشد. کاوش در متون قدیم، گواهها و نشانهایی درخور از شایندگی و ارزندگی گونه زبانی و گویش مردم نیشابور را در دسترس قرار میدهد، اما دستیابی به آگاهی فراگیر در این زمینه، کاوش و پژوهشی ژرف و گسترده در متون قدیم (و یا گزیدهای کارشناسانه از آن) را بایسته است. پس؛ چنانکه گفتهاند «آب دریا گر نتوان کشید – هم به قدر تشنگی، باید چشید» ما نیز بر همین روش؛ همراه با گذری کوتاه بر تاریخ زبانی نیشابور خراسان، چند گواه و نمونه را که در دسترس یافتهایم، پیشکش شیفتگان تاریخ و فرهنگ ابرشهر فرهنگی خراسان میکنیم.
1.3. ریشه در پارت و پارسی میانه
پیدایی و پدیداری بوم نیشابور با نامهایی همچون رَئِوَنت(13)، ابَُرشَهر(14) و نیوشاهپور(15) در نسکهای کیش ایرانی مزدیسنا و دوران پارتها (اشکانیان) و ساسانیان؛ نشانگر نقشآفرینی این سرزمین، به عنوان یکی از سکونتگاههای پایدار حوزه فرهنگی ایران در دوران باستان است. با گذری بر تاریخ زبانهای باستانی ایران، چنین دانسته میشود که در دوران پارتها؛ مردم خراسان و از جمله ابرشهر (= نیشاپور)، به زبان «پَهلَوی پارتی» یا «پهلوی شمالی» سخن میگفتند و چنانکه در کتاب معروف «سبکشناسی؛ تاریخ تطور نثر فارسی» زندهیاد استاد محمدتقی بهار (ملکالشعرا) آمده است: این زبان، از روزگار اشکانیان، زبان علمی و ادبی ایران بود و زبان و خط پهلوی را که خاص مردم آذربایجان و خراسان کنونی (نیشابور، مشهد، سرخس، گرگان، دهستان، استوا، هرات، مرو) بوده را پهلوی اشکانی یا پارتی یا کلدانی نامیدهاند.(16)
پس از چیرگی ساسانیان بر سرتاسر ایران و از جمله خراسان (پَرثَو) و ابرشهر، زبان آنان، زبان رایج ایرانزمین گردید؛ خراسانیان پارتیزبان نیز کمکم، سخن گفتن به پارسی میانه (پَهلَوی ساسانی) را در پیش گرفتند. پس؛ زبان پارتی، رفته رفته به فراموشی و خاموشی گرایید. اما خراسانیان، بخشی از واژههای کهن و ویژگیهای آوایی زبان پارتی را وارد زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی) کردند.(17) بازبینی پژوهشها، دیدگاهها و نوشتارهای سامان یافته در روزگار ما که هر یک با رویکردی، به شناخت و مطالعه تطبیقی گویش نیشابوری امروز با زبانهای ایران باستان پرداختهاند؛ به روشنی، نشانگر پیوند و میراثداری این گویش با پارسی کهن است، چنانکه «بسیاری از واژههای نیشابوری در فرهنگها و متون کهن پارسی به کار رفته و ریشه بسیاری را در زبانهای ایرانی کهن توان جست که از اصالت تردیدناپذیر این گویش، حکایت دارد.»(18) در کاوش بر روی فرهنگها و واژهنامهها نیز واژههای پهلوی را مییابیم که به همان صورت تلفظ پهلوی در گویش نیشابوری رایج و بر زبان نیشابوریان، جاری است، همچون: «فریشته» (=فرشته، در فارسی امروز)، «دیل» (=دل)، «انگوشت» (=انگشت)، «خیرس» (=خرس)، «گورگ» (=گرگ)، «جَو» (=جُو)، «گول» (=گُل)، «همباز» (=امباز)، گیرد (=گِرد) و …. (19)
نمونهای دیگر در این مایه، واژه «پشینگ» (در گویش نیشابوری، با تلفظ [pəšing] و به معنای «پاشیدن آب و چون آن») است. این واژه، در پارسی باستان به گونه pati-šinča به معنی «ریختن»؛ و در پارسی میانه (پهلوی) به گونه paš(i)nčītan (پَشینچیتَن)، paššinjag (پَششینجَگ)، paššinj (پَششینج) و paššixtag (پَششیختَگ) به معنی پاشیده، افشانده، لکهدار و خالخال آمده است؛ و «پیشینگه» در دفتر «آبانیشت« از «اوستا» (کتاب آیین مَزدیَسنا و کهنترین نوشتار ایرانی)، نام دریاچهای است و دشتی که به روایت متن پهلوی «بندهش» در کابلستان بوده است(20) اما «پیشینگو» یا «پشینگو» همچنین، نام بومی روستای «فوشنجان» نیشابور است که در سبب نامگذاری آن، دستانکها و اوسانههایی بر زبان بومیان جاری است. آیا پیوندی میان پشینگو و یا نام آن، با دوران باستان و یا زبان پارسی باستان وجود دارد؟! واژه همبست (مرکب) «لَلَ كپّي» [lala-koppi] در گویش نیشابوری به معنی لاله کوهی (که برابر پارسی واژه ناپارسی «شقایق» است) را میتوان به عنوان نمونهای دیگر یاد کرد. در «اوستا»؛ کوه يگانه يا كوهي مخروطي و كلهقندي را كئوف [kaōfa] خوانند و اين واژه در پهلوي كهن به صورت كُوپ [kōp]به دبيره اوستايي در آمده است.(21)
باری؛ چنین است که دکتر تقی وحیدیان کامیار، زبانشناس و پژوهشگر زبان فارسی، در پیشگفتار کتاب «دستور زبان فارسی گفتاری» به گونهای ویژه، به فراگیر شدن زبان شهرگان کهن خراسان از جمله نیشابور؛ به کوشش اشکانیان، در تیسفون (پایتخت آن دوران) اشاره مینماید؛ این زبان، «در دوره ساسانی نیز زبان مردم تیسفون و زبان دربار و زبان رسمی دیوانی همه ایران» به شمار میآمد و زبان فارسی امروز، در ادامه همان فارسی دری (رایج در دربار اشکانی و ساسانی) است که از «زبان مردم نسا و طوس و بلخ و نیشابور …» پدیدار شده است.(22)
2.3. میراث شکوهمند دری
1.2.3. شناسه زبانی خراسانزمین
برپایه دیدگاه برخی زبانشناسان؛ زبان پارسی دری، پس از چندی و در پی آمیختگی زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی) با زبانهایی همچون پارتی پدیدآمد. و از دیدگاه برخی دیگر، زبان فارسی دری، گونه تحولیافته پارسی میانه است که به عنوان زبان محاوره رایج در دربار به کار میرفته است. این زبان دری، در دوران پس از اسلام، به گونهای چشمگیر، گسترش یافت. باری؛ زبان فارسی دری، با بر روی کار آمدن حکومتهای مستقل ایرانی در خراسان، نخست، زبان اداری شد و سپس به یاری حاکمان ادبدوست ایرانی (همچون یعقوب لیث صفار) زبان شعر و نثر گردید و سرانجام در سرتاسر ایران و فراسوی آن، گسترده شد تا بدانجا که در جایگاه زبان دوم جهان اسلام (پس از زبان عربی)، بزرگترین خدمتها را به گسترش فرهنگ اسلامی نمود. گویشهای امروز خراسان، میراثدار برحق زبان دریاند(23) و به گواه متون برجای مانده از سدههای نخستین هجری؛ زبان مردم نیشاپور (مرکز سنتی دانش و فرهنگ و اندیشه در بخش غربی خراسان بزرگ)، شناسه و شناسنامه زبانی مردمان این بخش پهناور از خراسانزمین به شمار میآید.
1.1.2.3. زبانهای اصلی خراسان
نوشتار شمسالدین محمد مقدسی، جهانگرد و جغرافیدان سرشناس سده چهارم هجری، یکی از قدیمترین اسناد مرتبط با زبان مردم نیشابور و ویژگیهای این گونه زبانی به شمار میآید. مقدسی در کتاب مشهور خود، «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» در جایی که به زبان مردم خراسان پرداخته، زبان مردم نیشابور را همچون زبان مردم بلخ و مرو و هرات و خوارزم، «زبانهای اصلی خراسان» دانسته؛ چنانکه دیگر گونههای زبانی خراسان از آنها ریشه گرفتهاند. او نوشته است: «زبان نیشابور ]در میان شهرهای خراسان بزرگ[، رساتر و گیراتر است. ولی آغاز واژهها را کسره میدهند و آن را به ی اشباع میکنند، مانندِ بیگو، بیشو. و سین بیفایده میافزایند، مانندِ بخردستی، بگفتستی بخفتستی و مانند آنها…»(24) استاد محمدتقی بهار (ملکالشعرا) در کتاب برجسته «سبکشناسی: تاریخ تطور نثر فارسی»، اینگونه فعلها را «افعال نیشابوری» نامیده و نوشته است: آنچه مقدسی، سین بیفایده پنداشته «در حقیقت؛ همان «است»، و باقیمانده «استاتِ» قدیم پهلوی است که در افعال مردم نیشابور باقی بوده … و در کتب قدیم دری، خاصه در اشعار شعرای قدیم تا قرن هفتم نیز این فعل غالباَ دیده میشود.»(25)
بیفزاییم؛ مقدسی همچنین حکایتی را در توصیف گویشهای خراسان آورده است، چنین که: از یاران معدانی شنیدم یکی از شاهان خراسان، به وزیرش دستور داد مردانی از پنج منطقه اصلی خراسان را گِرد آورد و هر یک در نزد شاه، سخن گفتند و او با نظر به شیوه سخن گفتن، برداشت خود را از آن گونه زبانی، بیان نمود و هنگامی که نوبت به سخن گفتن نیشابوری رسید، شاه گفت: «این زبان، برای داوری (قضاوت) خوبست.» در «احسنالتقاسیم»، همچنین تصریح شده است که : «اینها زبانهای اصلی خراسانند [در بخش باختری] و دیگران پیرو ایشان هستند و از آنها ریشه گرفتهند و بدانها باز میگردند. مثلا: زبان طوس و نسا نزدیک نیشابوری است.» گفتنی است که بر پایه نوشتار مقدسی (و همچنین جغرفیدانان و تاریخنگاران قدیم) افزون بر توس و نسا، سایر مناطق خراسان امروزین ایران نیز در شمار رستاقها و ولایتهای نیشابور خراسان بوده و نیشابور نامیده میشدهاند. ولایات نیشابور عبارتند از: بشت (ترشیز)، بیهق، جوین، جاجرم، اسفراین، استوا (خبوشان)، ارغیان، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاوه، زوزن و بوزجان. (26)
2.2.3. زبان علم، زبان عرفان:
در بازکاوی تاریخ علم و عرفان، نیشابور سدههای دوم تا ششم هجری را یکی از بزرگترین پایگاههای دانش، فرهنگ، اندیشه و عرفان درمییابیم. چنانکه از این شهر با عنوانهایی همچون «دارالعلم» ، «معدن الفضلا و منبع العلما» یاد شده و بر اهمیت بنیادین «مکتب نیشابور» در تاریخ عرفان و تصوف ایران تصریح گردیده است.(27) با این پیشینه، چندان شگفت نخواهد بود که اگر رد و نشان واژگان، اصطلاحات و تاثیرات زبان و گویش مردم نیشابور را در متون علمی و آثار ادبی، عرفانی این دورانها بازیابیم. کتاب «ذخیره خوارزمشاهی» را به عنوان نمونهای از متون علمی متاثر از گویش نیشابوری میتوان نام برد. این کتاب، نوشته اسماعیل بن حسین جرجانی در حدود 504 هجری؛ نخستین دانشنامه طب به زبان فارسی به شمار میآید و یکی از برجستهترین متون طبابت و علوم پزشکی قدیم است که به زبانهای دیگر همچون ترکی، عربی، اردو و عبری نیز برگردانده شده.(28) جرجانی در این کتاب، پارهای از واژهها و اصطلاحات پزشکی را به گویش نیشابوری، یاد نموده است.(29)
بازبینی آثار عارف-ادیبان زاده و یا باشنده (مقیم) در نیشابور، نیز نشانههایی از گویش نیشابور را در دسترس ما قرار میدهد که در بررسی تطبیقی با گویش نیشابوری امروز، نشاندهنده حیات پیوسته این گویش در گذر زمان میباشد. در بازخوانی «اسرارالتوحید» (نوشته اواخر قرن 6هجری)، با واژگان، ترکیبات و ساختهای آوایی رو به رو میشویم که در گویش مردم نیشابور در امروز زنده و رایج است.(30) و در آثار عطار نیشابوری (سده 6 و 7هجری)، به بیتهایی بر میخوریم که با سنجه فارسی معیار امروز به نظر میرسد که به هنجارگریزی سبکی و ناهماهنگی در قافیه دچار است اما با مراجعه به گویش نیشابوری، همه چیز را سنجیده و هماهنگ در مییابیم. مثال:
این سخن نقل است ز اسکندر که گُفت
هر چه گیری معتدل باید گِرِفت
در خوانش بیت به فارسی معیار امروز، کاربرد واژه «گُفت» و «گِرِفت» به عنوان قافیه، وزن و آهنگ شعر را با چالش مواجه میکند اما اگر از گویش نیشابوری، بهره گیریم و همین واژهها را به گونه «گوفت» [guft] و «گروفت» [gruft] بازخوانیم؛ نارسایی پنداشته شده بر اثر خوانش به فارسی معیار امروز، جایگاهی نخواهد داشت.(31) گفتنی است در کوششی که برای بازنویسی و بازخوانی نمونهای از چکامههای عطار به گویش نیشابوری انجام گرفته، نیز توانمندی گویش نیشابوری در همخوانی بیت به بیت با نوشتار عطار، بررسی و تایید شده است.(32)
3.2.3. میراث کهن
آنچه تاکنون گذشت، نشاندهنده و روشنگر نقشآفرینی نیشابور در جایگاه نیشابور یکی از کانونهای بنیادی گسترش زبان فارسی(33) و نزدیکی و پیوند بسیار، میان «زبان فارسی دری» و «گویش نیشابوری»(32) است تا آنجا که برخی بر این باورند فارسی دری از نیشابور و توس انتشار پیدا کرده است.(34) در بازبینی متون کهن فارسی نیز واژههای بسیاری بازیابی میگردد که در فارسی امروز متروک شدهاند اما در گفتار نیشابوریان، آشنا و رایجاند. از این جملهاند: {«لغت فرس» اسدی توسی (قرن 5 هـ.ق): پخچ (پهن شده)، شخ (زمین سخت و محکم)، چنبه (چوب جامهشستن)، کروک (مرغ آمادهی تولید مثل) و …}، {«ترجمه تفسیر طبری» (قرن 4هـ.ق): جمنده (جنبنده)، سولاخ (سوراخ)، مزغ (قورباغه) و …}، {در «کلیله و دمنه» (قرن 6 هـ.ق): خسر (پدر و مادر همسر)، کت (تخت)، سله (سبد)}، {در «کشفالاسرار» میبدی (قرن6هـ.ق): اوسانه (افسانه)، اندر (دختر ناتنی)، خنب (خُم)}، { در «اسرارالتوحید» (قرن 6 هـ.ق): ورگفتن (گفتن)، بخته (گوسفند نر)}، {در آثار مولوی (قرن 7 هـ.ق): دینه (دیروز)، چینه (دانه مرغان) و …} و ….(35) باری، با نگاهی گذارا به متون کهن و تطابق یافتهها با گویش نیشابوری، چنین دریافت میشود که واژههای نیشابوری بسیاری در متون قدیم وجود دارد و چون واژگان خراسانی و نیشابوری میتوانستند، بویژه در تفسیرها، به خوبی، بار معنایی را به دوش بکشند، چنین گسترده، مورد استفاده قرار گرفتهاند.(36)
3.3. زبان آهنگین میراث فرهنگی
سرایش چکامه و شعر به گویش بومی، کوششی اصیل در راه دست یاختن به سرچشمه خود و پاسداری و برومندسازی هویت و میراث فرهنگی زاد و باشبوم و سرزمین مادری به شمار میآید. با اینکه در بازخوانی تاریخ فرهنگی ایران، نیشابور را در جایگاه یکی از پایگاههای دیرین و پایدار زبان و ادب فارسی درمییابیم که هیچگاه از این دست کوششورزیهای فرهنگی، دور و بیبهرهنبوده؛ اما به درستی نمیدانیم که پیشینه چکامهسرایی گویش نیشابوری به چه زمانی میرسد و چنین به نظر میرسد که «نخستین شاعران نیشابوری با گویش محلی نیز شعرهایی سرودهاند که متاسفانه در تذکرهها و کتابهای تاریخ ادبیات، درج نشده» است.(37)
ایرج افشار در ویژهنامه «گویششناسی» نامه فرهنگستان، دوبیتیای از «بلسان نیشابوری» آورده که در «جُنگ خطی» متعلق به کتابخانه آیتالله مرعشی قم است. افشار، همراه با معرفی این دوبیتی مربوط به پیش از سال 651، نوشته است: «امید است برای دوست دانشمندم، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی» تازگی داشته باشد.» دوبیتی یاد شده به همان وضعی که در جای خود آمده و رعایت دقیق در مورد بینقطگی کلمات، توسط زندهیاد افشار به چاپ رسیده است.(38)
«دانها نیشابوری» شاعر دیگری است که از او در کتاب «تذکره هفتاقلیم» تالیف امین احمد رازی (قرن 10-11 هجری) یاد شده است. چنانکه زندهیاد فریدون گرایلی نگاشته است: «اصطلاحات زبان کهن مردم نیشابور را، که خویشاوندی بسیار با لهجه امروزین دارد، ]در شعر او[ میتوان یافت.»(39) همچنین قطعهشعری به گویش نیشابوری، اثر خان میرزاخان بدیعی نیشابوری (از بزرگان قرن سیزدهم هجری) در دست است با این آغازه(40):
دوشنَه زِ دِرِ سُرا قرچَّست اَمَه بِ بَـرُم نُگار بِنچَست
دَر دست گرُوفته شیشهی می سِکُلَ نِه هوشیار و نِه مست …
در مقدمهای شایان که عباس کرخی، بر دفتر شعر نشابوری «دل و دیلبَر» عباسعلی حشمتی نگاشته، نام و نمونه شعر، چند تن از چامهسرایان نشابوریسُرای همروزگار ما آمده است: زندهیاد هاشم هاشمیمقدم، زندهیاد استاد حیدر یغما، ماشاءاله دانشفروز، نوشین گنجی، سیدحسین احمدی نیشابوری، مرتضی کرخی، اباصلت عبدی، زهرا خداشناس و …(41) بیگمان، در لابلای تذکرهها، مجموعههای شعر و دیگر کتابهای قدیم، نمونههای شایان دیگری از سرودههای نشابوری، دستیافتی است که کوششها، کاوشها و پژوهشهای آینده، آنان را در دسترس ما قرار خواهند داد؛ آنگاه شاید بتوان چهره بسنده و تمامتری از پیشینه و دیرینگی و همچنین؛ فرایند دگرگونیهای گویش نیشابوری را در جایگاه بخشی از کارنامه میراث فرهنگی بوم پاینده و فرازنده نشابور خراسان، به کارگاه نگارش و نمایش آورد.
4.3. کوششگران زمانه ما:
چنانکه افزون بر سخن چامهسرایان و شاعران که بخش پیشین به این هنرآفرینان؛ گُزین گردید؛ دیگر ویژهکارهای مرتبط با ترویج و معرفی گویش نیشابوری را در پیش نگاه آوریم؛ چنین دانسته میشود که این حوزه، گستره گونهگون و شمار فراوان از ویژهکاران و کنشگران در زمینهها و رشتههایی از جمله شاعران و نویسندگان، پژوهشگران ادبی و زبانشناسان، رسانههای چاپی و وب، هنرمندان (به ویژه اهالی موسیقی) و … را در بر میگیرد که هر یک از راهی، کارهایی را در راستای شناخت، ترویج و معرفی گویش نیشابوری، سامان دادهاند. گمانی نیست که مستندسازی این حوزه گسترده، شایسته کوشش و کاوش و پژوهشی ژرف و فراگیر است که پرداختن به آن را به پژوهشگران و ویژهکاران شیفته گویش نیشابوری، پیشنهاد مینماییم و سرانجام، این نوشتار را با سالشمار کارهای عمدهای که در راستای شناخت، بررسی و معرفی گویش نیشابوری صورت پذیرفته است به پایان میبریم. بایسته گفتن است که رویدادشمار زیر، برپایه دادههای در دسترس نگارنده، فراگردآمده و به هیچ روی، نمایانگر تمام کوششهای سامانیافته در زمینه گویش نیشابوری نیست. اینک، سالشمار کوششها و رویدادهای گویش نیشابوری در زمانه ما(42):
– 1356؛ «بخش نهادهای مردمی و فرهنگ عامیانه نیشابور امروز» در کتاب «نیشابور؛ شهر فیروزه» نوشته فریدون گرایلی.
– 1370؛ کتاب «از دیار نیشابور»، در برگیرنده شعرهایی به گویش نیشابوری اثر اباصلت عبدی.
– 1372؛ «گویشهای محلی خراسان؛ گویش نیشابوری»، حسن نظریان، مجله بینالود.
– 1378؛ پایاننامه «ساختمان گروه فعلی در گویش نیشابوری»، علیرضا الاجهگردی، دانشگاه تربیت مدرس.
– 1380؛ مقاله «گویش نیشابوری»، محسن ذاکرالحسینی، نخستینهماندیشی گویششناسی ایران.
– 1382؛ پایاننامه «بررسی گویش نیشابور؛ توصیف زبانشناختی»، سهیلا مقیمان، دانشگاه آزاد اسلامی مشهد.
– 1382؛ پایاننامه «گویش نیشابوری»، مریم نعیمآبادی، دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی.
– 1384؛ کتاب «نیوشه؛ فرهنگوارهی ضربالمثلهای گویش نیشابوری»، تالیف محمد صادقی.
– 1385؛ وبنوشت «واژهنامه گویش نیشابوری»، ققنوس شرق.
– 1386؛ کتاب «دیل و دیلبر»، مجموعه دوبیتیهای محلی نشابوری به انضمام فرهنگواره تصویری، اثر عباسعلی حشمتی.
– 1387؛ مقاله «کاربرد پارهای از متغیرها در گونه نیشابوری»، شهمین نعمتزاده و لیلا معموری، فصلنامه پازند.
– 1390؛ پایاننامه «توصیف گویش نیشابوری»، ابوالحسن شریفان، دانشگاه شیراز.
– 1391؛ پایاننامه «بررسی فرایندهاي صرفی-واجی (درج و حذف) در گویش نیشابوري بر پایۀ نظریۀ واجشناسی زایشی»، مهناز باری، دانشگاه آزاد تهران مرکزی.
– 1391؛ پایاننامه «طرح ملی گویششناسی ایران؛ 20 روستا در شهرستان نیشابور»، زهرا زارعی، دانشگاه آزاد تهران مرکزی.
– 1391؛ کتاب «سر کوی بلند»، دوبیتیها و اشعار محلی نیشابوری به انظمام فرهنگواره تصویری و لغات، اثر عباسعلی حشمتی.
– 1391؛ پایاننامه «مقایسه نظام آوائی، ساختواژی و نحوی دوگونه زبانی نیشابوری و سبزواری»، مهشید سلیمانی، دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی. همچنین: مقاله «بررسی نظام آوایی گویش نیشابوری»، مهشید سلیمانی و ایران کلباسی، فصلنامه ادبیات و زبانهای محلی ایرانزمین.
– 1392؛ همایش «ارزش و جایگاه گویش نیشابوری»، اداره میراث فرهنگی و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری دیگر نهادهای فرهنگی نیشابور.
– 1393؛ شب شعر گویش نیشابوری «چخ و پخ شاعرانه» (نخستین دوره)، بسیج هنرمندان نیشابور و فیروزه و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی نیشابور؛ چهارمین دوره آن در مرداد 1395 برگزار شد.
– 1395؛ شب شعر طنز گویش نیشابوری «ورچپه»، انجمن شعر جوان نیشابور با همکاری نهادهای فرهنگی شهرستانهای فیروزه و نیشابور.
پانوشتها و منابع:
1. بهار، محمدتقی، «سبکشناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی»، تهران: زوار، 1388، ج1، ص63.
2. انتظاری، محترم، «تاثیر گویشهای محلی بر گسترش و تقویت زبان و ادبیات فارسی»، نشریه ملتها، 15 آبان 1390.
3. محمدتقی بهار، «کال» را از واژههای زبان پهلوی شرقی (پهلوی اشکانی یا پهلوی پارتی) دانسته است. نک: بهار، محمدتقی، همان، ص63 ،44-45.؛ در ترجمههای این سنگنوشته، این واژه، به گونه«یَــوْیـا» هم دیده میشود.نک: مرادی غیاثآبادی، رضا، «کتیبههای داریوش و ساخت کانل سوئز در مصر»، وبگاه «پژوهشهای ایرانی»، 24 اردیبهشت 1388.4.
4. مرادی غیاثآبادی، همان.
5. جعفریان، رسول، «مقدمه» در «کتابچه نیشابور»، تالیف میرزا حسین بن عبدالکریم درودی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1382، ص7.
6. طاهری، ابوالقاسم، «جغرافیای تاریخی خراسان از نظر جهانگردان»، تهران: 1348، ص171.
7. رضوی، سیدمسعود، «گاهوراه شعر دری»، وبگاه اطلاعات حکمت و معرفت، 25 اسفند 1393.
8. صادقی، علیاشرف، «نخستین شاعر فارسی سرای و آغاز شعر عروضی فارسی»، مجله معارف، دوره اول، شماره 2، آبان 1363، ص89.
9. شفق، اسماعیل، «قصیده بوی جوی مولیان در نیشابور سروده شده است نه هرات»، پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی، سال سوم، شماره 2، تابستان 1390، ص60.
10. رایومند [rāyōmand]؛ واژهای پهلوی است به معنای با شکوه و غنی. «بُندهش»؛ کوه رِیوَند، خانه آذر برزینمهر، را رایومند خوانده است. این کوه، در خراسان و در نزدیکی نیشاپور قرار دارد. نک: فرنبغ دادگی، «بندهش»، گزارنده مهرداد بهار، تهران: انتشارات توس، 1390، ص72، 172، 173.
11. در عرف جغرافیانویسان و تاریخنگاران قدیم، مجموعه خراسانی کنونی که در مرزهای سیاسی ایران معاصر قرار دارد، نیشابور (ربع نیشابور خراسان) نامیده میشود. نک: شفیعی کدکنی، محمدرضا، «پیشگفتار بر تاریخ نیشابور»، تالیف ابوعبدااله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، تهران، آگه، 1375، ص13-14.
12. مجتبوی، سیدحسین، «فرهنگ جغرافیای تاریخی نیشابور»، با همکاری جواد محقق نیشابوری و حسن نظریان، نیشابور: دانشگاه آزاد اسلامی، ص12-17، 33-37.
13. «یشتها»، تفسیر و تألیف ابراهیم پورداود، تهران: اساطیر، ۱۳۷۷، ج2، ص 330.
14. مارکوارت، یوزف، «ایرانشهر در جغرافیای موسس خورنی» ترجمه مریم میراحمدی، تهران: انتشارات اطلاعات، 1373،ص150.
15. جاماسب، «متون پهلوی»، گزارش سعید عریان، تهران: کتابخانه ملی ایران، 1371، ص65.
16. بهار، محمدتقی، همان، ص44-45.
17. نجفیان، آرزو، «زبانها و گویشهای خراسان»، تهران: نشر کتاب مرجع، 1393، ص3-5.
18. ذاکرالحسینی، محسن، «ارزش گویش نیشابوری»، جاده ابریشم، ضمیمه شماره 57، مردادماه 1382، ص126.
19. نوروز، مهدی، «گویش نیشابوری»، ماهنامه جاده ابریشم، ضمیمه شماره 14، در وب نوشت «ابرشهر: دانشنامه نیشابور»، 5 شهریور 1389.
20. جهانپور، فاطمه، «ریشهیابی واژهای کهن در گویش خراسانی»، مطالعات ایرانی، شماره 14، پاییز 1387، ص82-83.
21. جنیدی، فریدون، «گزارشی پیرامون نام کرمان»، وبگاه سازمان پژوهش فرهنگ ایران ( بنیاد نیشابور)، تاریخ مشاهده 23 اسفند 1395، ص12.
22. وحیدیان کامیار، تقی، «دستور زبان فارسی گفتاری»، تهران: انتشارات بینالمللی الهدی، 1384، ص3.
23. نجفیان، همان، ص 5-7.
24. ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی، « احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»، ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۱، ج2، ص489.
25. بهار، محمدتقی، همان، ص275-276.
26. ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی، همان، ج2، ص490، 435-437.
27. مجتبوی، همان، ص12-17، 33-37.
28. عزیززاده، فرزان، «معرفی نسخههای خطی؛ ذخیره خوارزمشاهی»، کتاب ماه اطلاعات و ارتباطات و دانششناسی، آذر 1389، ص92.
29. چنگیزی، سیفالله، «تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند! نقدی بر جرعه بر خاک، یادنامه دکتر یحیی ماهیار نوابی»، کتاب ماه ادبیات، شماره 146، آذر 1388، ص 146.
30. ذاکرالحسینی، محسن، «در حواشی اسرارالتوحید»، معارف، فروردین و آبان 1385، شماره 64 و 65، ص32،33، 49.
31. شفیعی، کدکنی، محمدرضا، «منطق الطیر»، تهران: سخن، 1374، ص88.
32. جوادی، حسین، «نامهها- شعر عطار با گویش نیشابوری»، کیهان فرهنگی، بهمن و اسفند 1374، شماره 125، ص62-63.
33. رضوی، همان؛ طاهری، همان؛ جوادی، همان.
34. «در غروب لهجه مشهدی هستیم؛ گفتگو با استاد تقی وحیدیان کامیار»، شهرآرا، 20 دی 1395، شماره 2171، ص6.
35. نوروز، همان؛ انتظاری، همان.
36. انتظاری، همان.
37. کرخی، عباس، «مقدمه» بر «دیل و دیلبر»، سراینده عباس حشمتی، نیشابور: شهر فیروزه و نوای غزل، 1386، ص2.
38. افشار، ایرج، «چند سروده طبری، نیسابوری و بهلوی»، گویششناسی (میمه نامه فرهنگستان)، جلد اول، شماره دوم، اردیبهشت 1383، ص6.
39. گرایلی، فریدون، «نیشابور؛ شهر فیروزه»، ناشر مولف، 1375، ص412.
40. گرایلی، فریدون، تاریخ مشاهیر نیشابور، انتشارات سعیدیمنش، 1377، ص683.
41. کرخی، همان، ص3.
42. سالشمار یادشده، بر پایه دادههای بدستآمده از وبگاه کتابخانه ملی، پژوهشگاه علوم و فناوی اطلاعات ایران و همچنین جستجوی وب و آرشیو نگارنده میباشد.