قصد كردم كه بگيرم نفس دشمن را
رفته بوديم شبي سمت حرم يادت هست
خواستم مثل كبوتر بپرم يادت هست
توي اين عكس به جا مانده عصا دستم نيست
پيش از آن حادثه پاي دگرم يادت هست
رنگ و رو رفتهترين تاقچه خانهمان
مهر و تسبيح و كتاب پدرم يادت هست
خانه كوچكمان كاهگلي بود، جنون
در همان خانه شبي زد به سرم يادت هست
قصد كردم كه بگيرم نفس دشمن را
و جگرگاه ستم را بدرم يادت هست
خواهر كوچك من تند قدم برميداشت
گريه ميكرد كه او را ببرم يادت هست
گريه مي كرد در آن لحظه، عروسك ميخواست
قول دادم كه برايش بخرم، يادت هست
راستي شاعر همسنگرمان اسمش بود…؟
اسم او رفته چه حيف از نظرم! يادت هست
شعرهايش همه از جنس كبوتر، باران
ديرگاهي است از او بيخبرم يادت هست
آن شب شوم، شب مرده، شب دردانگيز
آن شب شوم كه خون شد جگرم يادت هست
توي اروند، در آن نيمه شب، با قايق
چارده ساله علي، همسفرم، يادت هست
نالهاي كرد و به يك باره به اروند افتاد
بعد از آن واقعه، خم شد كمرم يادت هست
سرخ شد چهره اروند و تلاطم مي كرد
جست وجوهاي غم انگيزترم يادت هست
مادرش تا كمر كوچه به دنبالم بود
بستهاي داد برايش ببرم يادت هست
بعد يك ماه، همان كوچه، همان مادر بود
ضجّههاي پسرم، هي پسرم يادت هست
چارده سال از آن حادثهها ميگذرد
چارده سال! چه آمد به سرم يادت هست
توي اين صفحه به اين عكس كمي دقّت كن
توي صف از همه دنبال ترم يادت هست
لحظهاي بود كه از دسته جدا افتادم
لحظه بعد كه بيبال و پرم يادت هست
اتّفاقي كه مرا خانهنشين كرد افتاد
و نشد مثل كبوتر بپرم يادت هست (1)
(خدابخش صفادل، شاعر نبودم، چشمهایت شاعرم کرد، سخنگستر، مشهد،1382.)
خدابخش صفادل شاعری از خطه خراسان بزرگ – نیشابور – است، که در شعر و شاعری تمایل آشکاری به پیروی از اسلاف ادبی خویش – شاعران سبک خراسانی با آن زبان درشت و آرکائیک – نشان نمیدهد، و بیشتر دوست دارد ظرافتهای دیریاب غزل را در زبانی معاصر و امروزین به نمایش بگذارد، فرزند زمان خود باشد و به زبان خود سخن بگوید.
غزل آلبوم که با انتخاب ردیف «یادت هست» لهجهای نوستالژیک پیدا کرده است، نمونه خوبی برای اثبات این ادعاست. غزلی نسبتا مدرن (از نوع معتدلش) با ارجاعات متنی – و فرامتنی – قابل تامل که با نگاه استقرایی (جزیی نگر) و بر بستر روایتی حماسی – ملی، شاعرانه و تصویری شکل گرفته است. شاعر به اعتبار اینکه موضوع دفاع مقدس را دستمایه کار خود قرار داده، ناگزیر از توجه به ارجاعات فرامتنی بوده است، بنابراین شاعر در این غزل با پیرنگی روایی و ساختاری سینمایی (فلاش بک به گذشته و ارائه نماهای نزدیک، درشت و دور) و با تشریح جز به جز صحنه و اشیاء، به بازسازی تجربه حسی خود از جنگ پرداخته است. در واقع میتوان به گونهای این غزل را یک فیلمنامه شاعرانه خواند. تجربهای درونی و سیال که به مدد پیوند منسجم تصاویر برای مخاطب عینی و باورپذیر میشود. چنانکه «شكلوفسكي » نظریهپرداز و منتقد برجسته روسی نیز بر این دقیقه تاکید میکند و هنر شاعر را تنها نه خلق تصاوير، بلكه بيشتر در ايجــاد انسجام و پيوند بین تصاوير میداند:
توي اين عكس به جا مانده عصا دستم نيست
پيش از آن حادثه پاي دگرم يادت هست
*
رنگ و رو رفتهترين تاقچه خانهمان
مهر و تسبيح و كتاب پدرم يادت هست
*
توي اين صفحه به اين عكس كمي دقّت كن
توي صف از همه دنبال ترم يادت هست
تشخص عنصر احساس و گزارههای عاطفی در غزل، همسانی و همذاتپنداری را برای مخاطب آسان میکند، و این خود امتیازی بزرگ برای شاعر محسوب میشود. اینکه مخاطب به روایت شاعر دل بسپارد و صدایش را بشنود. چنانکه فیلسوف فرانسوی سارتر مي گويد: «اثر هنري وجود ندارد مگر آنکه نگريسته شود، و اين به آن معني است که بدون فهم و برقراري ارتباط با مخاطب، «شاعري» اصولا فعاليت و تلاشي ناموفق خواهد بود و بس.»
هرچند سادگی و صراحت لهجه شاعر به غزل نوعی آیینهگونگی بخشیده و آن را از لایههای معنایی متکثر و تاویلپذیری محروم کرده است، ولی خوانش شعر احساس خوبی در خوانندهای که با شاعر، هم روزگار است ایجاد میکند که این رضایتمندی به صمیمیت و برخورد صادقانه شاعر برمیگردد. صمیمیت سیالی که در جان و جهان شعر ریشه دارد به خاطر آن است که روایت شاعر در این غزل صرفا روایتی سورئال و نمادین و مبتنی بر «کهن الگو»ها نیست، بلکه ملهم از واقعیتی تلخ به نام جنگ است. واقعیتی عینی و باورپذیر که شاعر در طول سالهای دفاع مقدس از نزدیک شاهدش بوده است.
امتیاز دیگر این غزل تبعیت از دكلماسيون طبيعي كلام و نزدیکی زبان غزل به زبان گفتار است. پرهیز از «بیت محوری» و توجه به محور عمودي خيال و کلیت غزل به عنوان یک پیکره واحد و ارگانیک (انداموار) از دیگر محاسن این غزل است که یکی از مولفههای غزل مدرن یا پیشروست.
به نظر میرسد که اگر این غزل برای تمرین چندصدایی (پلی فونی) راوی متکثر داشت، روایت جذابتر و تاثیرگذارتر میشد. برای مثال خوب بود که بیتهایی نیز از زبان همسنگر راوی گفته میشد. اخوان در این مورد میگوید: «وقتي من در اين شعرهاي روايتي، كلامي را از قول گوينده نقل مي كنم، اين تفاوت دارد با آنجا كه از قول نقال حرف ميزنم. اين آدم بايد يك جور حرف بزند، نقال يك طور، گوینده شعر هم طور ديگر.»
و حرف آخر… از آنجا که غزل فوق در شمار غزلهای مدرن و پیشرو قابل تقسیمبندی است، من در این نوشتار به جای آشکار ساختن مناسبات اثر با مؤلف که شیوه نقد سنتی است، سعی خود را بیشتر بر خوانش و نقد عینی اثر گذاشتم. چرا که در «نقد عینی» اثر ادبی به عنوان پدیدهای قائم به ذات و مستقل مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرد.
با آرزوی موفقیتها و درخششهای بیشتر برای شاعر ارجمند و دوست داشتنی همشهری استاد خدابخش صفادل.
_______________________________
پانوشت :
1. سال 87 که شاعر این غزل را در حضور مقام معظم رهبری خواند، امین شعر انقلاب بعد از شنیدن این غزل فرمودند:
«با اینکه موی سر و صورتتان را سپید کردهاید، اما شعرتان جوان است.»
منبع: وبگاه کیهان -www.kayhan.ir