تحقیق و نگارش: حسین صومعه ( hs.sunrise@gmail.com )
خراسان بزرگ بنیادین
خراسان؛ سرزمینی گسترده در شمال شرقی ایران؛ «پاسدارنده فرهنگ ایرانزمین و پدیدآورنده زبانی که ایرانیان امروز بدان سخن میگویند.»(1) همانا بر و بوم خراسان، بسی گستردهتر است از آنچه در ایران امروز، به این نام میشناسیم. امروزه؛ گهگاهی خراسان کنونی را «خراسان بزرگ» میخوانیم اما بهراستی نه این است. «خراسان بزرگ» در دو سده اخیر، پاره پاره گشته و هر پاره آن، حتی گاه با نامی دگر، در کشوری نو سامان یافته است؛ از خراسان ایران گرفته تا پارههایی دیگر با نامهایی دیگر در افغانستان، ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان.(2)
درباره نام خراسان، سخن سنجیده در نوشتار تاریخنگار افغان، حمید وحد عیلکوزایی، میخوانیم: «بزرگ» (Greater) صفتی است که امروزه برای تمایز این منطقه تاریخی (= خراسان بزرگ)، از خراسانی که تقریبا نیمه غربی آن (= خراسان ایران امروز) را در بر میگیرد، به خراسان تاریخی افزوده شده است.(3) در اشاره به واژاک «خراسان تاریخی» باید گفت که خراسان امروز هم «تاریخی» است اما نه به سان یک جزیره، بلکه ریشهها و بنمایههای تاریخ و فرهنگ خراسان امروز در پیوستار با «خراسان بزرگ ایرانزمین» شناسا و پویا میگردد. پس به گفتاری دیگر: خراسان امروز، از نگرگاه تاریخی و فرهنگی و از دیدگاه جغرافیای قدیم، تنها بخشی از خراسان بنیادین است که پایمردانه، نام خراسان را پابرجای داشته و پاسداری مینماید.
آنک به سال 1326 خورشیدی؛ مجله آریانا و انجمن تاریخ آکادمی علوم افغانستان در کابل، کتابچهای به نام «خراسان» منتشر کرد. کتابچه خراسان؛ با بهره از نوشتارهای جغرافینویسان قدیم، «خراسان کنونی» را همان «ولایت نیشابور» میداند که همراه با ولایتهای هرات و مرو و خوارزم و تخارستان و بلخ و ماوراءالنهر و فرغانه، خراسان را سامان میدهند.(4) علیکوزایی با بهره از همین کتابچه مینویسد: «خراسان خاص (Proper Khorasan) مناطقی را که در میان بلخ در شرق؛ مرو در شمال؛ سیستان در جنوب؛ نیشابور در غرب؛ و هرات، معروف به مرورارید خراسان، در مرکز گسترده بود، فرا میگرفت.»(5) در گفتار پیشین، گرایش ویژهای به شناسایی هرات در جایگاه کانون هویت جغرافیای تاریخی خراسان بزرگ، دریافته میشود. کتابچه خراسان، سیستان را در شمار سرزمینهای خراسانی آورده؛ چه با درآیش سیستان به بدنه خراسان بنیادین است که بیگمان، هرات را در مرکز جغرافیای خراسان توان نهاد! اما دانیم که سیستان همچون قُهستان (استان خراسان جنوبی کنونی) با اینکه از دیدگاه اداری و سیاسی، از توابع خراسان بوده اما از دیدگاه تقسیمات جغرافیای قدیم، به عنوان ایالتی جداگانه شناسایی شده است.(6) همانا تقسیمبندی جغرافیای تاریخی-سیاسی «خراسان بزرگ بنیادین» چنین است: ربع مرو یا شمال خراسان، ربع نیشابور یا غرب خراسان، ربع هرات یا جنوب خراسان و ربع بلخ یا شرق خراسان.(7)
خراسان امروز: خراسان غربی
گفتار کتابچه خراسان، به هر روی و به آشکارگی؛ گستره خراسان کنونی ایران را در جایگاه «غرب خراسان» یا «بخش غربی خراسان» شناسایی مینماید و این «خراسان غربی» به گواهی جغرافینگاران برجستهای همچون شمسالدین محمد مقدِسی همان «ربع نیشابور» است که ولایتها یا شهرستانهایِ بُشت (ترشیز)، بیهق (سبزوار)، کویان (جوین)، جاجرم، اسفراین، استوا (قوچان)، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاوه (تربت حیدریه)، رخ (کدکن)، زوزن، طوس (مشهد)، نسا (در استان آخال ترکمنستان) و ابیورد (درگز کنونی و ناحیه شمالی آن در ترکمنستان) را در بر میگیرد(8) یعنی «مجموعه خراسان کنونی، که در مرزهای سیاسی ایران معاصر وجود دارد.»(9) و درستتر آن باشد پارهای از جنوب ترکمنستان امروزین -که همان ولایتهای نسا و ابیورد قدیم باشد- را نیز در شمار شهرستانهای ربع نیشابور یا خراسان غربی کهن آوریم.
خراسان غربی، دیاری است با پشتوانه فرهنگی بس سترگ که تاریخ آن با نامآورانی همچون خیام، فردوسی، عطار، طوسی، جوینی، جامی، بیهقی، اسفراینی، استوایی، بوزجانی و چون این دانشیمردان؛ جنبشهایی سرنوشتساز برای حیات میهنِ همچون اشکانیان، بومسلمیان، طاهریان، سربداریان، افشاریان پیوند یافته است و اینها همه یک حرف از هزاران تاریخ و فرهنگ خطّهیِ خراسان غربیست. این نام «خراسان غربی» از ماهیت جغرافیایی سرزمینی نشانه میدهد که روزگاران تاریخ ایران را با هویتنامهایی پربار همچون «پرثوه» و «پارت» دوران هخامنشی-اشکانی، «ابرشهر» دوره ساسانی، «نیشابور» سدههای اسلامی و استان «خراسان» دورههای سپسین، به امروز رسانیده است.
از خراسان غربی به خراسان فراگیر
جاینام «خراسان غربی» در نوشتار پژوهشندگان و نویسندگان، کاربرد بسیار یافته است. جستارگری در منابع کهن و نو، نمونههای پرشماری از کاربرد این نام جغرافیایی حامل هویت تاریخی-فرهنگی ویژه را در دسترس دوستداران خراسان بزرگ و دلبستگان خراسان غربی تاریخی و فرهنگی میگذارد. این نوشتار و نوشتارهای پیآیندش، بازیابی و بررسی نمونههایی از این کاربردها را آماج آشکارگی نهاده است؛ امید آنک جستارهای پیش روی و دیگر کوششها و پژوهشهای ارزنده دوستداران تاریخ و فرهنگ خراسان بزرگ، سرمایهای گردد توشه راه شناخت و بهکارگیری سنجیده و فراگیر این جاینام گرانمایه در راه درمانگری زخمههای کهنه روس و انگلیس بر پیکر خراسان(10) و بازسازی ویرانگریهای بیگانگان دیروز و امروز که به گسست هویت تاریخی و فرهنگی در حوزه «کشورهای وارث تمدن ایرانی» کمر همت بستهاند.(11)
کوششگری در فراگستردن نام «خراسان غربی» در نماره به جغرافیای تاریخی و فرهنگی خراسان درون مرزهای ایران امروز؛ نشانی بر این چَم است که خراسان غربی، پارهای از پهنه پربار تاریخی و فرهنگی خراسان بزرگ است. «حوزه تاریخی و فرهنگی خراسان» نه تنها در خراسان کنونی که در عرصهای پهناور در جهات شرق و شمال و جنوبِ آن سوی مرزهای مشرق ایران امروز میگسترد چونانکه سرزمینهای آنسوی جیحون را در چنبره ژرفتاثیر رویدادهای تاریخ و توانهای فرهنگ خود میگیرد و بدین روی است که فرارود را هم در شمار پهنه پهناور خراسان آورده(12) و به همین نگاه است که نه تنها «فرارود» -نویسندگان عرب «ماوراءالنهر»ش خواندهاند- و «خوارزم» در سوی شمال خراسان که «کابلستان» و «هزارهجات» در شرق؛ «سیستان» و «زابلستان» در جنوب؛ و «گرگان» و «دامغان» در غرب خراسان بنیادین را «خراسان عام» (Improper Khorasan) یا به گفتار نگارنده: «خراسان فراگیر» دانستهاند.(13)
بازآفرینی پیشهها، پیشینهها و پیوندها
باری؛ خراسان بزرگ در چشمانداز ایرانی و اسلامی چنین گسترده و پرمعناست. فراگویی خراسان کنونی ایران در کاربرد تاریخی و فرهنگی آن، با نام «خراسان غربی» اشارهای بر همین معناست که اگر این خراسان بزرگ را بخش غربیست؛ بخشهای شرقی و شمالی و جنوبی آن هم برجاست حتی اگر اندیشه سوداگر و خامه ناروای بیگانه، نام خراسانی آنها را دگر کرده باشد! این مفهوم یگانه «خراسان بزرگ»، پشتوانه فرهنگ «کشورهای وارث تمدن ایرانی» است چه پرچمداران فرهنگ این دیار دیرین؛ رودکی، ابوالحفص سغدی، ابوالمثال بخارایی، منجیک ترمذی، منشوری سمرقندی، کسایی مروزی، اثیرالدین اخیثکتی، بهاءالدین خوارزمی، کمال خجندی، سنایی غزنوی، خواجه عبدالله انصاری، ابوریحان بیرونی، ابونصر فارابی، مولانای بلخی، پورسینای بخاری، خیام نیشابوری، فردوسی طوسی و … خراسان را چنین یگانه و همدل و پیوسته میشناختند.(14)
باری؛ «منطقه خراسان بزرگ»، پهنه پربار-ژرفای پیوند است. گوییا اینجا در نگاه ایرانی ما؛ از همین خراسان غربیِ بسته به آگوش مشرقی مهرآمیز مام وطن است که بازخوانی سرچشمهها و بازیابی ریشههای تاریخی و فرهنگی، به مثابه میراث مشترک ایران، افغانستان، ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان، سرآغازی دیگر مییابد. ما رهسپار بازآفرینی چنین پیشه و پیشینه و پیوندیم. همراز با شاعر نازنین تاجیکستانی، اسکندر ختلانی:
در خون من، غرور نیاکان نهفته است
خشم و ستیزِ رستم دستان نهفته است
در تنگنای سینهی حسرتکشیدهام
گهوارهی بصیرتِ مردان نهفته است
خاک مرا جزیرهیِ خشکی گمان مبر
دریای بیکران و خروشان نهفته است
خالی، دل مرا تو ز تاب و توان مدان
شیر ژیان، میانِ نیستان نهفته است
پنداشتی که ریشهی پیوند من گسست
در سینهام هزار خراسان نهفته است
منابع و پینوشتها:
1. رحمانزاده، علی (1385)، «خراسان در برابر ترکان»، سیمرغ، ص117.
2. کشوردوست، علیرضا (1391)، «خراسان بزرگ در فرایندهای زمان»، پژوهشنامه خراسان بزرگ ش8، ص66.
3. Alikuzai, Hamid Wahed (2013), “A Concise History of Afghanistan in 25 Volumes”, Trafford Publishing, Vol.14, P.110.
4. غبار، میرغلاممحمد (1326)، «خراسان»، مجله آریانا، ص11-12.
5. Alikuzai, Ibid.
6. رضویان، محمدتقی؛ شالی، محمد (1390)، «جغرافیای تاریخی خراسان»، خراسان بزرگ، ش4، ص67.
7. دانا، محسن (1399)، «فرهنگ عصر مفرغ خراسان بزرگ، شکلگیری یک مفهوم؛ خراسان»، مطالعات باستانشناسی پارسه، ش12، ص91.
8. المقدسی، محمد بن احمد (2003م)، «رحلة المقدسی؛ أحسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم»، دارالسویدی، ص263.
9. شفیعی کدکنی، محمدرضا (1375)، «پیشگفتار» در «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، آگه، ص13-14.
10. اشارهای است به رویداد ناگوار جدایی بخشهای شرقی، جنوبی و شمالی خراسان بزرگ از ایران با تحمیل دو پیماننامه پاریس 1857م و آخال 1881م.
11. آگاهی بیشتر: ورجاوند، پرویز (1364)، «مقدمه مترجم درباره نام کتاب» در «خراسان و ماوراءالنهر (آسیای میانه)»، الکساندر بلنیتسکی، نشر گفتار، ص 10-17.
12. المقدسی، همان، ص259-260.
13. Alikuzai, Ibid.
14. آگاهی بیشتر: ورجاوند، پرویز (1371)، «ایران و پیوندهای ژرف و دیرپای فرهنگی و تاریخی در خراسان بزرگ»، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، ش59-60، ص27-30.